بررسی سلامت روان زن در جامعهی ایران
آنا امیرحسنی؛ چهل سال سن دارد اما خیلی بیشتر از این نشان میدهد. مانتویی سرمهای و چروک بر تن دارد. صورت رنگ پریدهای دارد. کارمند ادارهی تامین اجتماعی است. فوقلیسانس جامعهشناسی میخواند و برای ادامهی تحصیل مشتاق است. یک دختر خردسال و دختری دبیرستانی در خانه دارد. دل؛ خوشی از شوهرش ندارد. اغلب کارهای منزل و امور مربوط به فرزندان به عهدهی اوست. از او میپرسم که چطور میتواند هم زمان یک کارمند، یک دانشجو، یک مادر، یک همسر و زنی خانهدار باشد؟
پاسخ میدهد:
"خستهام. برای پختن نهار امروز از چهار صبح بیدارم."
خستگی و افسردگی حاکی از حالات او، منحصر به این زن نیست. سلامت روان زن است که در خطر است. سلامت روان نیمی از اجتماع در خطر است. سلامت روان انسان نقش مهمی در سلامت اجتماعی جوامع دارد. سلامت دو بعد جسمانی و روانی دارد. روان آن بخش نادیدهی آدمی است که اگر چه به چشم نمیآید اما در چگونگی حیات اجتماعی انسان تعیین کننده است.
روانشناسان و دانشمندان علوم رفتاری و اجتماعی سلامت روان را مهمترین شاخص سلامت اجتماعی میدانند.
آگاهی از عوامل مؤثر در سلامت و عوامل خطر آفرین آن برای هر اجتماعی ضروری است. بر طبق تعریف سازمان جهانی بهداشت، سلامتی عبارت است از یک حالت جسمی، روانی، اجتماعی و تنها به نبود بیماری یا ناتوانی اطلاق نمیشود.
سلامتی انسانها امری است اساسی برای دستیابی به صلح و امنیت که به بالاترین میزان همکاری بین مردم و دولت وابسته است.
تحقیقات نشان میدهد که میزان شیوع اختلالات روانی زنان ایرانی نسبت به مردان بالاتر است و این روند همچنان رو به افزایش میباشد. گر چه در بسیاری از کشورهای دیگر نیز اختلالات خلقی و اضطرابی در زنان شایع است، با این حال بهنظر میرسد در ایران این فاصله عمیقتر و معنادارتر است. تحقیقات متعددی در چندین سال برای اندازهگیری سلامت روان در ایران با ابزارهای متنوع و گاهی یکسان تکرار شده است.
هر یک از این تحقیقات اعداد و ارقام متعددی نشان میدهند اما آنچه همواره ثابت بوده است پیشتازی زنان در آسیب پذیری و داشتن نشانههای بیشتر بیماری روانی نسبت به مردان است. (نوربالا و دیگران،1390) این امر میتواند دلایل متعددی داشته باشد.
علتهای بیولوژیکی، بروز برخی افسردگیها به دلیل هورمونهای زنانه، بارداری، زایمان و شیردهی و یائسگی همراه با استرس و در مجموع تجربه استرس بیشتر، زنان را بیش از مردان مستعد انواع اختلالات روانی میکند. به همه این عوامل میتوان سوء رفتارهای جسمی و جنسی و عواقب روانی طلاق و مشکلات پس از آن را نیز اضافه کرد، از آنجا که زنان در وضعیت اقتصادی- اجتماعی ضعیفتری نسبت به مردان هستند و شرایط اجتماعی و اقتصادی در دنیای کنونی نقش پر اهمیتی بر نحوه زیست زنان میگذارد این نتیجه دور از انتظار نیست. تصور کنید شما به دلیل جنسیتتان و نه، نداشتن تواناییها و شایستگیهای لازم از دستمزد کمتری نسبت به همسر خود برخوردارید، و تمام تلاش خود را در جهت ارتقای شخصی و اجتماعی خود انجام میدهید اما در نهایت تصمیمات اساسی را همسر شما میگیرد. آیا از این که در تصمیمات نهایی نقش کمرنگتری دارید احساس اضطراب نمیکنید؟ اگر احساس برابری را در خود ندارید احتمالن خوانندهی این متن نیستید اما اگر احساس برابری و داشتن توانمندی را در خود دارید مسلمن آگاه هستید که سهیم بودن در گرفتن تصمیمات مهم زندگی تا چه حد در سرنوشت انسان تعیین کننده خواهد بود.
علاوه بر استرس ناشی از وضعیت اجتماعی- اقتصادی پایین، وقایع ناگوار اتفاقات زناشویی(عدم حمایت اجتماعی کافی، خشونتهای خانگی، تعدد نقش زن در زندگی زناشویی)، محرومیتهای اجتماعی و فشار حاصل از نقشهای متعدد زنان را در معرض خطر ابتلا به مشکلات روانی قرار داده است.
از طرفی در تمام پژوهشها بالاترین نرخ اختلالات روانی در زنان خانهدار دیده میشود. در هر حال خانهداری باعث بهتر شدن بهداشت روان افراد نمیشود(نور بالا و دیگران، 1390) واقعیت این است که زنان خانهدار ایرانی از مجموعه مشکلات و معضلاتی رنج میبرند که حاصل ساختار و بافت فرهنگی اجتماعی جامعه ماست. در گذشته گروه خانوادگی یک واحد تولیدی بودند که در فرایند تولید همکاری میکردند. اگر چه زنان مسئولیت اصلی پرورش کودک را عهدهدار بودند، نقش اقتصادی مهمی نیز در اقتصاد خانواده داشتند. بعد از صنعتی شدن، بسیاری از زنان علاوه بر مراقبت از کودکان در داخل خانه برای کار به بیرون از خانه رفتهاند. اما این باور که "جای زن در خانه است"، و" مرد باید نان آور باشد"، همچنان در اذهان وجود دارد. بسیاری از زنان متاهل به صورت "زنان خانهدار"، کارگران بیمزد در خانه، در آمدند که نقششان مراقبت از شوهر و کودکان بود.
تحقیقات نشان میدهد این زنان از سلامت روان پایینتری نسبت به مردان رنج میبرند . کدام خلا در زن خانهدار او را این چنین به سمت افزایش اضطراب و افسردگی سوق میدهد؟
نداشتن هویت مستقل، نبود زمینه برای مشارکتهای اجتماعی گسترده، نداشتن استقلال اقتصادی که در زمان حضور شوهر منجر به تسلط بیشتر مرد روی زن میشود و نهایتن مرد این اختیار را پیدا میکند تا نظرهای خود را به زن تحمیل کند.
همچنین، پس از فوت همسر عدم استقلال زن خانهدار باعث وابستگی شدید او به فرزندان میشود. در دنیای کنونی داشتن استقلال باعث هویت بخشی به زن میشود هویتی که در زن خانهدار به دلیل عدم حمایت اجتماعی لازم به درستی شکل نمیگیرد. احساس توانمندی و رضایت حاصل از کار اجتماعی زن و مرد نمیشناسد و آنجا که زن تنها مؤظف به انجام کارهای روزمره تکراری که منجر به رشدی در شخصیت او نمیشود میزان سلامت روان در او کاهش مییابد.
تصور کنید در خانهای هشتاد متری اغلب ساعات خود را میگذرانید. بعد از فرستادن کودکان به مدرسه، قرمه سبزی را بار میکنید. خورشت شما ظهر جا میافتد. تا آن ساعت تمام منزل را رفت و روب کردهاید.
فرزندان از مدرسه بر میگردند. میز چیده میشود و جمع میشود . در بهترین حالت برای شما یک "دستت درد نکند" باقی میماند! تکالیف فرزندان و مهیا کردن شام و انجام امور دیگر منزل ساعات کمی برای شخص شما باقی میگذارد اما زمانی که همسر شما در انجام امور منزل می گذارد بسیار کمتر است، او ترجیح میدهد ساعات خود را صرف موقعیت اجتماعی خود کند . در دهه های 1960-1970 در آمریکا زنانی که خانه دار تمام وقت بودهاند، بهطور متوسط هفتهای 60 ساعت از وقت خود را صرف وظایف خانگی میکردند.
مردان به طور متوسط تنها 11 ساعت از اوقات خود را صرف این امور میکردند (گیدنز،1389 ) همچنین ملاقاتهای زن خانهدار با اجتماع خود اغلب محدود به خویشاوندان و دوستان میشود .
مراودات کاری نیست. تولیدات هر روز مصرف میشود و برای زن خانهدار دست آورد چندانی به جای نمیگذارد.
اگرچه زنان متاهل شاغل مزدبگیر نیز اکثرن در مشاغل پایینتری نسبت به شوهران قرار گرفتهاند، اما بیشتر از زنان خانهدار تمام وقت استقلال اقتصادی دارند .
با وجود این، شمار فزاینده ای از زنان به جای این که بپذیرنند که یگانه جایگاه آنها موقعیت زن خانهدار است، موفقیت در زندگی شغلی را یکی از آرزهای بزرگ زندگیشان میپندارند (گیدنز،1389 )
شاید این زمزمهی ویرجینیا ولف چهرهی سرنشناس محافل ادبی لندن و از مهرههای اصلی انجمن روشنفکری بلومزبری که تجربه تبعیض و سلطه را از سر گذرانده است خود گویای احساس زن خانه دار باشد:"دیگر نه بر اثر حالت گیاه و خلنگهای زمینهای بایر بلکه بر اثر بخار یا یخی که روی شیشه بسته میشود زمستان را از تابستان تشخیص می دهم.
من که در گذشته در جنگل های آلش راه می رفتم و رنگ آبی را که پرهای طرقه هنگام افتادن به خود میگیرد تحسین می کردم منی که سر راهم با مرد ولگرد و چوپان مواجه میشدم… اکنون گردگیر به دست از اتاقی به اتاق دیگر می روم"
به یاد زنی میافتم که در یک دورهمی زنانه دیدهام. در دانشگاه علامه مترجمی خوانده است. مترجم و معلم زبان انگلیسی بوده است. در حالی که مشغول شیر دادن به فرزند دخترش است میگوید : "دلم برای ترجمه کردن تنگ شده است. احساس می کنم روزهایم بیحاصل میگذرند . تمام وقتم به انجام امور مربوط به خانه و مراقبت از دختر و شوهرم میگذرد"
زن مستقل امروز نیز بین منافع حرفهای و امیال طبیعیاش دوپاره شده است. تلاش او برای استقلال در بستری نامناسب باعث تنشهای عصبی، بهم ریختگیهای روانی در او میشود. بنابراین برخلاف نظری که شکنندگیهای روحی زن را تنها در عوامل فیزیولوژیک بررسی میکنند باید منشا آن را در امور اجتماعی جست، آنجا که برای رسیدن به هدفی مشترک بین زن و مرد، این زن است که در مسیری نابرابر راه سختتری نسبت به مرد در پیشرو دارد.
تلاش برای رسیدن به هدف، خود به تنهایی نیازمند همتی والاست، بر آن عوامل دیگر را اضافه کنید و تصور کنید که این هر دو جنس بر مبنای جنسیتشان برای رسیدن به هدفی مشترک چگونه مسیری نابرابر را طی خواهند کرد.
نرسیدن به هدف برای هر دو جنس ناگوار است، و این ناگواری گریبانگیر نیمی از اجتماع شده است. از این رو پرداختن به راهکارهایی سلامت روان زن پر اهمیت است.
حمایتهای لازم و درک کافی از طرف مردان، برقراری عدالت در انجام امور روزمرهی خانواده، آموزش مردان در زمینه امور مربوط به کارهای خانه و تربیت و پرورش فرزندان خصوصن آنجا که زن نیز شاغل است.
توجه به همه ابعاد وجودی زنان و نه انکار بخشی از هویت او، ارتقاء موقعیت و دسترسی آنان به امکانات برابر آموزشی، کسب درآمد و سایر خدمات اجتماعی و از همه مهمتر وضع قوانین حقوقی که زن حمایت اجتماعی لازم برخوردار باشد، میتواند کمک کننده باشد. گذشته از تمام راهکارهای گفته شده مهمترین و اساسیترین راهکار زن برای تغییر شرایط پذیرش مسئولیتهای هر چه بیشتر فردی و اجتماعی و تلاش برای احیای حقوق شخصی است.
درک این نکته که همیشه پذیرش شرایط، فراهم کنندهی امنیت فردی و سلامت روانی نیست. گاهی همین پذیرش شرایط منجر به کاهش امنیت روانی میشود .
در هر حال اگر تلاشی از طرف فاعل صورت نگیرد تنها بر ساختار خرده نمیتوان گرفت. بوردیو در اندیشه خود تاکید میکند که میبایست در مطالعه حیات اجتماعی نه تنها به ساختار بلکه به کنشهای فرد و معانی میان ذهنی نیز پرداخت. باید فهمید ساختارهای عینی جامعه(قواعد اجتماعی، نقشها و هنجارها، نهادها)چگونه بر رفتارهای ذهنی تأثیر میگذارد.
رفتارهای ذهنی که منجر به رفتارهای اجتماعی میشوند و باید دید رفتارهای اجتماعی چگونه واقعیت را تولید میکنند.
بنابراین میبایستی برای فهم رفتارهای اجتماعی به "رابطه دیالکتیکی" ساختار و عاملیت توجه داشته باشیم. زنان ایرانی در رابطهای دیالکتیکی با جامعهی خود آنجا که بازتولید کنندهی نحوهی زیست، گذشتگان خوداند، خود در ایجاد معضل نقشی حیاتی بازی میکنند.
بنابراین آگاهی فاعلان از حقوق خود و تلاش برای تغییر شرایط، ریشهایترین راهکار در جهت رفع تبعیضها و احیای هر چه بیشتر سلامت روان زن است .
منابع:
گیدنز ، آنتونی.(1376)، جامعهشناسی، ترجمهی منوچهر صبوری، تهران، نشر نی، چاپ بیست و هفتم، 1391
نوربالا،احمدعلی. نوربالا، فاطمه. گزارش وضعیت اجتماعی زنان در ایران، بررسی سلامت روان زنان در ایران، تهران، نشر نی،1394
برای ورود به کانال تلگرام فرتاک نیوز کلیک کنید.