بازیگر سینما: لشکر یک نفرهام!
مهران احمدی در هر اثر سینمایی و تلویزیونیاش، تجربه اجرای یک نقش متفاوت را دارد. با نگاه اجمالی به بازیهای او در چند سریال اخیر میتوان متوجه تفاوتهایش هنگام ایفای نقش شد. بین شخصیت شکیب در سریال آوای باران تا رضای سریال تا ثریا، بهبود سریال پایتخت و نعیم سریال مهرآباد فاصله زیاد است.
این اتفاق در سینما هم افتاده است. گرچه او گزیدهکار است، اما با انتخاب درست توانسته مسیری باثبات برای خودش انتخاب کند. حساسیت او برای انتخاب و اجرای نقش به روند صعودی در کارنامه هنریاش منجر شده است. او بازیگری را در گفتن چند دیالوگ، خندیدن، گریه کردن و بروز احساسات نمیداند، بلکه اعتقاد دارد بازیگر با نزدیک شدن به روح شخصیتهایی که قرار است بازی کند، میتواند بهترین بازی را ارائه دهد. با مهران به بهانه روز تولدش به گفتوگو نشستهایم.
در اوج بلوغ بازیگری هستم
هر بازیگری، مسیرش را با توجه به علم، توانمندی و تصمیمی که برای زندگیاش میگیرد، انتخاب میکند. بازیگری جز این نیست و من باید از عهده نقشهای متفاوت بر بیایم. به همین دلیل، این مبحث به توانایی، علم و دانش و تجربیات بیست و اندی ساله ام در سینما و تئاتر برمیگردد. البته برخی بازیگران اجازه نمیدهند گریمشان عوض شود، اما روش من در بازیگری متفاوت است.
ترجیح میدهم خودم در مرحله اول از کارم لذت ببرم. میتوانستم سراغ شغلهای دیگری بروم و توانایی اش را هم داشتم، اما دلم میخواست بهواسطه حرفه بازیگری زندگیهای متفاوت را تجربه کنم، ضمن این که حرف مشترک منتقدان و روزنامهنگاران این است که نقشهایم را متفاوت بازی کردهام. این برایم حائزاهمیت است و از این اتفاق خوشحالم. الان در جایگاهی هستم که باید باشم و این جایگاه را دوست دارم.
به نظرم در 43 سالگی در اوج بلوغ بازیگریام هستم و توانمندی هایم برای ایفای نقشهای متفاوت تمام نشده و میتوانم نقشهای مختلف را بدون اغراق بازی کنم و حتما مخاطبان، این مساله را در کارهای آینده ام خواهند دید.
لشکر یک نفرهام!
حرفه بازیگری فراز و نشیبش زیاد است و بهخاطر جذابیتهای بیرونیاش متقاضی زیاد دارد؛ اما در این عرصه، توانمندی حرف اول را میزند. ممکن است عدهای با پول، پارتی یا قیافه وارد شوند، اما ماندگار نمیشوند، چون ماندگاری در این حرفه سخت است. در کارنامه شخصی من هم مثل دیگر بازیگران اشکالات و ضعفهایی وجود دارد، اما سعی کردهام با قدرت بایستم و بدون این که وابسته به گروه، دسته یا تودهای باشم، یک لشکر یک نفره هستم و خودم هستم و خدای خودم!
بار دراماتیک نقشهای چرک
حاضر نیستم به خاطر پول نقش تکراری بازی کنم. خدا را شاکرم که دستم جلوی کسی دراز نیست و زندگی خودم را دارم. من بنز اس 500 ندارم و ترجیح میدهم هر یک از نقش هایم نسبت به کارهای قبلیام تفاوت داشته باشد. دلیل اینکه نقشهای چرک را بیشتر بازی میکنم، این است که دراماتیک هستند.
شخصیتهایی که به من پیشنهاد میشوند، همیشه از دل جامعه بیرون میآیند. بنابراین از طبقات متوسط و زیر متوسط هستند. این تیپ نقشها به مذاق و فیزیک من بیشتر خوش میآید تا نقشهای اتو کشیده! از سوی دیگر بخش عمده سینما هم مدیون ادبیات است و بهترین ادبیات ما مربوط به جامعه متوسط و زیر متوسط است. این مبحث در همه جای دنیا صدق پیدا میکند. بهترین قصهها به طبقات فرودست مربوط میشود. آن بالا خبری نیست و شخصیتهای طبقه بالا جذابیت ندارند. بهعنوان مثال شخصیت شکیب مثل فاگین اولیورتویست است و مردم این تیپ شخصیتها را بیشتر دوست دارند.
نمیخواستم بهبود را تکرار کنم
من نقشهایی متفاوت از منفی گرفته تا مثبت، کمدی و جدی بازی کردهام. شاید این اتفاق برای هر بازیگری نیفتد، اما کارگردانان و تهیهکنندگان براساس توانمندی بازیگران، نقشهای متفاوت را به آنها میسپارند. دلیل عقبنشینی من از پایتخت این است که نمیخواستم نقش بهبود را تکرار کنم. دلم نمیخواهد جزو بازیگرانی باشم که بهعنوان ایفاگر نقش کمدی تا آخر عمر به من برچسب بخورد. تلاش میکنم انتخاب درست و دقیق داشته باشم. البته مطلق گرا نیستم و ممکن است اشتباه کنم، اما در این برهه، سن و موقعیت بازیگری، تشخیص من این است که در چه کارهایی بازی کنم و در چه کارهایی نباشم. من سه بار نقش کمدی ایفا کرده ام، اما جنس طنز شخصیت نعیم در مهرآباد با هوشنگ در ابله و بهبود در پایتخت تفاوت دارد.
معتقدم تونالیته رنگهای مختلف باید در نقشها وجود داشته باشد.
شازدهها در میان بازیگران
پیش از کلید خوردن کارهایم، فرصتی برای پیشتولید میگذارم و سعی میکنم نقش هایم طراحی خاص خودشان را داشته باشند. مثل شاگردهایی نیستم که لای کتابم را ببندم و شب امتحان باز کنم! هر چقدر زمان داشته باشم، بیشتر به جزئیاتش فکر میکنم و برای رسیدن به آن از علم و تجربههایم بهره میگیرم. برخی بازیگران فقط شازده هستند و فقط تکنیکهای معمولی را اجرا میکنند، اما من شازده نیستم وکارگرم! در بازیگری باید عرق ریخت.
به همین دلیل سخت ترین شغل در دنیاست وگرنه همه بازیگر میشدند. در کوچه و خیابان، وقتی مردم مرا میبینند، بعضیها مدعی هستند که بازیگرند و میگویند خیلی خوب گریه میکنند . من هم خطاب به آنها میگویم زمانی میتوان یک بازیگر خوب بود که بتوان به جای شخص دیگری زندگی کرد. بهعنوان مثال، گریه یک روانپزشک با خلبان و گورکن فرق میکند و همین، کار بازیگر را سخت میکند. باید قبول کرد، تعداد بازیگران خوب کم است. از سوی دیگر، برخی کارگردانان پز روشنفکری دارند. مثلا وقتی به دفترشان میروم به من میگویند راحت باش، فکر کن خودت هستی. من به آنها میگویم مگر میشود خودم باشم؟! شخصیت قصه دزد است، آیا من به عنوان مهران احمدی دزدم یا آدمکش که بخواهم مثل خودم باشم!
راحت نه میگویم
به اندازه آدمهای روی کره زمین شخصیت متفاوت وجود دارد. اگر نقشی به من پیشنهاد شود که نتوانم ایفا کنم یا در گنجینه ذهنم، شخصیت مربوطه وجود نداشته باشد، راحت قبول نمیکنم. دلم میخواهد نقشی را بپذیرم که به بهترین شکل آن را اجرا کنم. به همین دلیل، کارهایم متفاوت از یکدیگر است.
بهعنوان مثال، وقتی منتقدان نقش رامین را در فیلم «اسب حیوان نجیبی است» از من دیدند، خیلی تعجب کردند!
عرض نقش مهم است، نه طول آن
اولویت من در پذیرش نقش، متن است. باید حرف متن را دوست داشته باشم و ساختار آن با مذاقم خوش بیاید.
اگر دو متن خوب همزمان به من پیشنهاد شود که یکی جدی باشد و دیگری طنز، بسته به حال و دغدغه ام، یکی از کارها را انتخاب میکنم. از سوی دیگر، من هم نقش اول در فیلمهایی مثل روز روشن یا ماحی بازی کرده ام و هم این که در فیلمهایی مثل بغض در بیست دقیقه اول حضور داشتم.
آنچه اهمیت دارد عرض نقش است، نه طول و به هر بهایی حاضر نیستم نقشم در قصه زیاد شود. گاهی شاهد بی عدالتی در اکران و به نمایش گذاشتن فیلمها هستیم. معتقدم باید شرایط مساوی و عدالت برای همه فیلمها فراهم شود.
بدمنهای تلویزیون
در تلویزیون بحث مالی برای بازیگر اهمیت دارد. من از آن دست بازیگران نیستم که تلفن به دستم باشد و مرتب دستمزدم را پیگیری کنم. وجود خط قرمزها در تلویزیون طبیعی و قابل درک است، اما این خطوط نباید روز به روز تنگ تر شود.
اهل جشن نیستم
من شادی را دوست دارم، اما خیلی اهل جشن نیستم. شاید باور نکنید، اما من جشن عروسی نداشتم. جمع خلوت، صمیمی و عشقورز را به جمع شلوغ و پر زرق و برق ترجیح میدهم، ضمن این که بیشتر دوست دارم هدیه بدهم تا هدیه بگیرم. کسانی که مرا میشناسند با این اخلاقم آشنا هستند. چندی پیش، دخترم باران در روز عشق از پولهایی که جمع کرده بود برایم هدیهای خرید که خیلی ارزشمند بود. هدایایی که از مادرم و همسرم دریافت کردهام، برایم قابل احترام است. این خیلی ارزشمند است که در دنیایی که همه تنها هستند، من کسانی را دارم که دوستم دارند.
دستم بالاست!
خیلی مواقع در کوچه و خیابان پیش میآید که مرا به نام کاراکتری که بازی کردهام، صدا میکنند. از این مساله خوشحال نمیشوم و به شما دروغ نمیگویم! یادم میآید برای خرید به فروشگاهی مراجعه کرده بودم و فروشنده در فاکتور نوشته بود، آقای بهبود فریبا! البته من عشق و صمیمیت مردم را درک میکنم و برایم قابل احترام است، اما بهعنوان مهران احمدی خوشحال نمیشوم که مرا به عنوان یک شخصیت ثابت بشناسند. با این موضوع زیاد روبهرو میشوم و واکنشی هم ندارم. به هر حال دست ما بالاست و مخلص مردم هستیم!
فرزند، موجود عجیبی است
چندی پیش به همسرم گفتم، ای کاش ما 40 سال پیش زندگی میکردیم. در آن دوره همه چیز راحت تر بود و با این هجمه اطلاعات که از طریق شبکههای اجتماعی وارد ذهن میشود، روبهرو نبودیم. حتی عشق در یک نگاه ایجاد میشد. دخترم 12 ساله است و دلم میخواهد طوری رفتار کنم که او کنارم در امنیت باشد. بزرگ ترین آرزویم این است که او سر سلامت از جنگ وسیع امروز به در ببرد و سلامت روحی از همه چیز مهم تر است. واقعا فرزند، موجود عجیبی است و تا زمانی که کسی نداشته باشد، نمیتواند متوجه این موضوع شود. همه دغدغه من دخترم است.