//
کدخبر: ۳۹۶۸۲ //

میرهادی؛ بانوی ماندگار در تعلیم و تربیت کودکان و نوجوانان

 میرهادی؛ بانوی ماندگار در تعلیم و تربیت کودکان و نوجوانان

آخر ای زن جنبشی کن تا ببیند عالمی

 کانچه ما را هست، هم زان بیشتر در مرد نیست

(عالم‌تاج قائم‌مقامی)

مطالعه جامعه‌شناختی دربارة تعلیم و تربیت در ایران و نقش زنان در تحولات اجتماعی و فرهنگی یکی از مقوله‌های مهم تحقیق و پژوهش است.

 زنان ایرانی پس از پیروزی انقلاب مشروطیت برای اثبات حقانیت و هویت خویش و حضور در صحنه اجتماع حرکتی آرام، اما مستمر را آغاز کردند و بعد توأم با علم و معرفت و آگاهی از مسایل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی فعالیت‌های اصلاح‌طلبانه خود را ادامه دادند تا نشان دهند آرمان‌های والای آنان اگرچه سخت و با مشکلات متعددی همراه است، اما دست‌یافتنی است.

بانو توران میرهادی یکی از زنان شاخص روشنفکر تحصیلکردة ایرانی بود که همچون ابن خلدون پیروی کورکورانه ازعقاید و رسوم گذشتگان را به معنی تداعی مرده بودن زنده‌های آن جامعه می‌دانست.

 از این روساختار فرهنگی ایران را که دنباله‌روی از الگوهای مرسوم برای زنان ارزش بود و هنجارگریزی عواقب خاص خود را داشت، به چالش کشید و از الگوهای رفتاری سنت‌های مرسوم دوری گزید.

 او که در خانواده‌ای اهل علم و دانش و هنرتولد یافت، از اوان کودکی با  قصه‌ها و داستان‌های کودکانه مأنوس شد، سپس با فرا گرفتن زبان آلمانی به خواندن کتاب‌های آلمانی برای کودکان روی آورد و خواندن دو داستان یکی اثر فریدل استار ماتس و دیگری کتاب «مایا، دختر گریزان کندو» از نویسنده‌ای آلمانی تأثیر خاصی بر ذهن او بر جای گذاشت.

بعد با شاگردی نزد اساتید برجسته تعلیم و تربیت همچون جبار باغچه‌بان و دکتر محمدباقر هوشیار به نقش مهم تعلیم و تربیت پی برد و به این باور رسید که او همچون ماهی شناگری در عرصة تعلیم و تربیت و ادبیات کودکان و نوجوانان است.

این اعتقاد چنان در وجود او رسوخ یافت که تا پایان عمر با استناد به شعر آراگون می‌گفت:«اگر بار دیگر به دنیا می‌آمدم حتماً همین مسیر را انتخاب می‌کردم و می‌رفتم.»

دریافت و شناخت او از انسان به عنوان موجودی که با پیدا کردن مسیر اصلی زندگی و بهره‌گیری از تجربیات متفاوت خود و دیگران می‌تواند در پرواز به قله‌های تعالی و ترقی لحظه‌ای از تلاش و کوشش باز نایستد و هر روز خود را بسازد، همراه با پند مادر که «در زندگی بلندپرواز باش. در میان انواع کارها همواره سخت‌ترین آن‌‌ها را انتخاب کن»، او را علاقه‌مند به سیر در سرزمین‌های دوردست و ادامه تحصیل در دیار فرنگ کرد. از این رو بعد از پایان یافتن جنگ جهانی دوم، به فرانسه رفت و تحصیلات خود را در رشتة روان‌شناسی و تعلیم و تربیت پیش دبستان و ابتدایی در دانشگاه سوربن ادامه داد. آنجا  بود که بار دیگر دریافت نقش معلم چه می‌تواند باشد و او چه می‌تواند بکند.

او چنان‌که خود می‌نویسد با رفتن به کشورهای فرانسه، آلمان و انگلیس و دیدن فاجعه‌هایی که در بازداشتگاه‌های آلمان اتفاق می‌افتاد و دیدن سیستم‌های تعلیم و تربیت آنان از نزدیک، این سؤال در ذهنش شکل گرفت که کشورهای مدعی دموکراسی چگونه به کشتار انسان و انسانیت دست می‌برند؟!.  

سرانجام  به این نتیجه رسید که «نظام تعلیم و تربیت کشورهای اروپایی انسان‌ساز نیست، در واقع سربازساز و گوش به فرمان ساز است.» [1]

بنابراین پس از بازگشت به ایران، با انگیزة درونی و عشق باطنی و هدف و عزمی راسخ همچون ابوالفضل بیهقی آفرینندة کتاب تاریخ بیهقیکه«تاریخ پایه‌ای را نوشت و بنایی بزرگ افراشت چنان‌که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند»[2]، وارد عرصة فعالیت در آموزش و پرورش کودکان و نوجوانان شد.

 بنابراین، درجهت تغییر نظام آموزش و پرورش پادگانی -که با انضباط فوق‌العاده سنگین، سیستم رقابت، تخریب‌کننده و خشونت‌آفرین بود، مدرسه فرهاد را در سال 1334 تأسیس کرد و درواقع اولین گام را برداشت تا نشان دهد هریک از انسان‌‌ها در دوره‌ای خاص به دنیا آمده، در دوره‌ای تاریخی‌ای بزرگ شده و براساس تجربیات دوره‌های خاص تصمیم می‌گیرند.

او با اعتقاد اینکه غنای فرهنگ این سرزمین در کاشتن نهال عشق و دوستی در دل بچه‌‌های آن و رشد و توانایی آن‌ها است تا خود به انسانی تبدیل ‌شوند و از زندگی چیزی را ‌سازند که می‌خواهند، نظامی نو را بنیان گزارد. او مدت بیست و پنج سال تا بازنشستگی اجباری (سال 1359) روی آن کار کرد. مدرسه‌ فرهاد، مدرسه‌ای بود که با نوآوری‌های گوناگون اداره می‌‌شد و بر آن بود تا بچه‌ها را به انسان‌هایی وارسته تبدیل کند. کتابخوانی و لذت این عادت را در دلِ دانش‌آموزان خود بکارد. در آن مدرسه، ترس و ترساندن از عادت‌ها نبود، بچه‌های مدرسه یکدیگر را رقیب نمی‌دیدند، بی‌رقیب بودند و ماندند. [3]

تعلیم و تربیت ازدیدگاه توران میرهادی فرایندی پویا و دائمی و تلاشی برای شناسایی رشد و شکوفایی توان‌‌های بالقوه بود. او همدلی، همفکری و همکاری را شرط اساسی موفقیت می‌دانست. همواره بر نوع‌دوستی تأکید می‌ورزید و جنگ را بزرگ‌ترین خطر زندگی بشر می‌دانست و معتقد بود باید آن را از تمدن انسانی دور کرد و علم را نباید در خدمت جنگ قرار داد و می‌توان بدون جنگ زندگی کرد. همچنین اعتقاد داشت باید به زیاده‌خواهی جهانگشایان تاریخ و کین‌خواهی‌های تاریخ نگر و واقعیت و حقایق تاریخی دقیق‌‌تر نگریست و دریافت که انسان  قدرت و حق انجام هر کاری را  ندارد.

انسان‌های تحصیل‌کرده و ظاهراً فرهیخته، دچار اسارت فکری می‌شوند و آن‌چنان در این اسارت غرق می‌‌گردند که بزرگ‌ترین جنایت‌ها را مرتکب می‌شوند.

بنابراین دقیق دیدن و خردمندانه اندیشیدن بخشی از فرهنگ صلح است که باید آن را تجربه کنیم. (نک : گفتگو با زمان، ص 176، 177، 179)

توران میرهادی معتقد بود «ترس معمولا انسان و انسانیت را متزلزل می‌کند و در محیطی که ترس و ناامنی حاکم باشد، تفاهم وجود ندارد. از این رو در مرکز آموزشی که انواع ترس‌‌ها حاکم است، خصوصیات انسانی پرورش نمی‌یابد.(همان،ص 180)

وی بزرگ کردن قضایا و خلاف‌‌های جامعه را تنها سبب از بین بردن احساس امنیت بر ‌می‌‌شمرد.(همان، ص 196)

توران میرهادی می‌گفت برای این که از آداب و رسوم دیگران تقلید نکنیم، قانون‌مدار شویم و مشارکت جمعی را جایگزین «سالاری‌ها» کنیم، باید فرهنگ و تمدن خودی را بشناسیم.(همان، ص 181)

او با توجه به نقش مهم تعلیم و تربیت با استناد به گفتة صمد بهرنگی که «هر نوری هر چه‌‌قدر هم ناچیز، بالاخره روشنایی است»، می‌گفت: باید کودکان و نوجوانان این سرزمین را یاری دهیم تا با بال‌های فرهنگ خود پرواز گیرند.(همان، ص192، 182) از این رو، وجود آن با تمام ویژگی‌هایش برای ادبیات کودکان و نوجوانان غنیمت بود.

تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید

تو یکی نه‌ای هزاری، تو چراغ خود برافروز

                                              (مولانا)

  او با همتی والا و با انگیزه و اندیشه‌ای پاک و پویا، قلبی آکنده از عشق به ایران، سعة صدر، علو همت و شکیبایی، با باور اینکه «سختی‌ها به آدم  یاد می‌دهند همه چیز را غنیمت شمرده و تا زمانی که نفس می‌کشد، بکوشد خدمت کند و هر کاری که از دستش برای هر کس بر می‌آید، انجام بدهد»، سختی و ناهمواری‌ها را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت. او شورای کتاب کودک و فرهنگنامه کودکان و نوجوانان را تأسیس کرد، «در تمام عمر هم شاگرد بود و هم معلم.

آن چه را بلد بود، یاد ‌داد و آن چه را بلد نبود یاد ‌گرفت. چون شاگرد خوبی بود، بسیار ‌آموخت» و در طول حیات خود همچون چشمه‌ای جوشان درخت تنومند دلبستگی به ایران را به آبیاری نشست و به راستی ردای بلند نادره‌‌کاری و ناموری فرهنگ و ادبیات کودکان و نوجوانان را شایستة قامت استوار خویش ساخت. زبان حال او شاید این بود :

من ز دنیا رفته‌ام ای نازنین آیندگان

رفتگان را جز کتاب و گفته، ره‌آورد نیست[4]

توران میرهادی مانند هگل فیلسوف آلمانی در ملازمت بین تحمل رنج و نیل به تکامل که اعتقاد داشت: «تنازع، قانون پیشرفت است. صفات و سجایا در معرکة هرج و مرج و اغتشاش عالم تکمیل و تکوین می‌شوند و شخص فقط از راه رنج و مسئولیت و اضطرار به اوج علو  می‌رسد.

 رنج هم امری معقول است و علامت حیات و محرک اصلاح است... حتی جاه‌طلبی‌ها و خودخواهی‌‌های ناپلئون بدون ارادة او به پیشرفت اقوام کمک کرده است. زندگی برای سعادت و آرامش و رضایت حاصل از آن نیست، برای تکامل است. تاریخ جهان صحنة سعادت و خوشبختی نیست، دوره‌های خوشبختی صفحات بی روح آن را تشکیل می‌دهند.

 زیرا این دوره‌ها، ادوار توافق بوده‌اند و چنین رضایت و خرسندی گرانبار سزاوار یک انسان نیست. تاریخ در ادواری ساخته شده است که تناقضات عالم واقع به وسیله پیشرفت و تکامل حل شده است.»[5] او  نیز نیمی از بیماری‌های داخلی‌ها و آسیب‌ها را معلول علل و شرایط ویژة درونی و اقتضا و ضیق شرایط و نتیجة شرح حال و کیفیت زندگی می‌‌دانست و می‌گفت: علت اصلی حوادث منفی و مثبت را در درون تاریخ یا اجتماع باید جست، زیرا هیچ عامل خارجی نمی‌تواند در سرگذشت و سرنوشت جامعه‌ای علت گردد. همةپریشانی‌ها را به گردن عوامل خارجی انداختن، دور کردن مردم از واقعیت‌های تلخ داخلی است.

او می‌گفت:«نسل ما آرام آرام خداحافظی می‌کند و به دیار باقی می‌رود. ما که بودیم و چه کردیم؟

 ما فرزندان انقلابیون مشروطیت و آغازگران سازندگی ایران بودیم. این نسل ماست. نامش را گذاشته‌ام نسل خدمت بی‌شائبه، بدون انتظار. نسلی که عاشقانه ایران و ایرانی را دوست دارد و پایداری و کار فرهنگ سازی را به مردمش آموخته است. این نسل را دوست داریم، چگونه دوست داشتنی؟

اگر واقعا دوست داریم یک بار دیگر مرحله‌ای از تاریخ کشورمان را مرور کنیم، ببینیم، بسنجیم و تغییر جهت‌ها را درک کنیم و در جهت آرمان‌های نسلی که دوست داریم قدم برداریم، موفقیت فردی را به موفقیت جمعی تبدیل کنیم. فرهنگ خودی را درست بشناسیم و ارزش جهانی آن را درست کنیم، به جای من، ما را بگذاریم. آنچه را که در کار و تلاش عزیزان ما ساخته‌اند حفظ کنیم و پیش ببریم. نگرش عمیق جمعی را جایگزین نگرش سطحی و مادی کنیم.»[6]

در پایان در کلامی کوتاه باید گفت اگرچه او همانند دیگر قافله‌سالاران بی‌شمار اهل علم و ادب و فرهنگ از جهان خرد به سوی حق شتافت و ادبیات کودکان و نوجوانان یکی از استوانه‌های وزین و دلسوز خود را از دست داد، با رفتن وجود ثمربخش‌اش سال‌ها زمان لازم است تا شاید مادر دهر جایگزینی برای او بیابد.

اما زندگی خود را در جهت خدمت به نسل جوان، فرهنگ و ادبیات کودکان و نوجوانان و آموزش نسلی گذراندکه فرزندان ایران در سایه‌سار بلند آنان در حال بالیدن و شکوفایی هستند. از این رو یاد و خدمات پایدار و بی‌بدیل او در صفحة ادب و فرهنگ ایران ماندگار خواهد ماند. زیرا همچون گابریل گارسیا مارکز با باور این‌که «در زندگی مهم نیست که چه اتفاقی برای شما افتاده، مهم این است که کدام را به یاد می‌آورید و آن اتفاق چگونه به یاد شما می‌آید»، ما نیز او را با کارهای ماندگارش در ذهن دانش‌آموختگان مدرسه فرهاد، نگاه ژرف او بر تک‌تک مقاله‌های فرهنگنامه کودکان و نوجوانان، دیدگاه‌‌های روشن او در تشخیص ادبیات ناب و تأثیرگذار و حضور اثربخش آن در صحنة بین‌المللی به یاد می‌آوریم. پس حق‌شناسی و تکریم از خدمات این بانوی گرانقدر و نویسندة توانا که اکنون دیگر در میان ما نیست،کمترین کاری است که اهل علم می‌کنند. شاید با این اقدام جوانان این مرزو بوم به پیروی از روش او ترغیب بشوند و اهداف او برای دختران و زنان ایرانی الگو قرار بگیرد.

 

کز باغ جهان لاله‌عذاران همه رفتند

داغ است دل لاله و نیلی است بر سرو

کز کاخ هنر نادره‌کاران همه رفتند

گر نادره معدوم شود هیچ عجب نیست

اندوه که اندوه‌گساران همه رفتند

افسوس که افسانه‌سرایان همه خفتند

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

[1] . نک: در جست‌و‌جوی انسان وارسته‌ی امروز، به کوشش سوزان حبیب، تهران، نشر قطره،1390، ص25

[2] . نک: بیهقی، محمدبن حسین، تاریخ بیهقی، تصحیح علی‌اکبر فیاض، به اهتمام محمدجعفریاحقی، مشهد، دانشگاه فردوسی مشهد، چ 2، 1383، ص 117

[3] . در جست‌و‌جوی انسان وارسته‌ی امروز، ص 26-27     

[4]. کراچی، روح انگیز، عالم تاج قائم مقامی(ژاله) و هفت بررسی، شیرازه،  داستان سرا، 1383، ص 18

[5] . ویل دورانت،تاریخ فلسفه،ترجمه عباس زریاب خویی، تهران،انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی (شرکت سهامی )،چ 10،1371،ص 267

[6] . نک : گفت و گو با زمان: مجموعه گفت و گوهای توران میرهادی،تدوین: مسعود میرعلایی،تهران،موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان، 1392

 

آیا این خبر مفید بود؟
کدخبر: ۳۹۶۸۲ //
ارسال نظر