حکایت بسیار زیبا و دلنشین مرد اسیر و پادشاه از گلستان سعدی
حکایتهای کتاب گلستان سعدی یکی از بهترین مرجعها برای یافتن حکایات پند آموز است.
حکایتهای کتاب گلستان سعدی یکی از بهترین مرجعها برای یافتن حکایات پند آموز است. سبک و شیوه سعدی در نگارش این کتاب نثر مسجع و استفاده از کلمات آهنگین و همقافیه است. ساختار کتاب گلستان به این صورت است که یک دیباچه و هشت باب دارد.
حکایت مرد اسیر و پادشاه از سعدی
پادشاهی را شنیدم به کشتنِ اسیری اشارت کرد. بیچاره در آن حالت نومیدی ملک را دشنام دادن گرفت و سقط گفتن، که گفتهاند هر که دست از جان بشوید، هر چه در دل دارد بگوید.
★★★
وقت ضرورت چو نماند گریز
دست بگیرد سر شمشیر تیز
اذا یئِسَ الانسانُ طالَ لِسانُهُ
کَسَنَّورِ مغلوبٍ یَصولُ عَلی الکلبِ
★★★
ملک پرسید:« چه میگوید؟»یکی از وزرای نیک محضر گفت: «ای خداوند همی گوید: وَ الْکاظِمینَ الغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النّاسِ.»
ملک را رحمت آمد و از سر خون او در گذشت. وزیر دیگر که ضدّ او بود گفت: «ابنای جنس ما را نشاید در حضرت پادشاهان جز به راستی سخن گفتن. این ملک را دشنام داد و ناسزا گفت.»
ملک روی از این سخن در هم آورد و گفت: «آن دروغ وی پسندیده تر آمد مرا زین راست که تو گفتی که روی آن در مصلحتی بود و بنای این بر خبثی.»
و خردمندان گفتهاند: «دروغی مصلحت آمیز به که راستی فتنهانگیز.»
★★★
هر که شاه آن کند که او گوید
حیف باشد که جز نکو گوید
بر طاق ایوان فریدون نبشته بود:
جهان ای برادر نماند به کس
دل اندر جهان آفرین بند و بس
مکن تکیه بر ملک دنیا و پشت
که بسیار کس چون تو پرورد و کشت
چو آهنگ رفتن کند جان پاک
چه بر تخت مردن چه بر روی خاک
★★★
شما چقدر از خواندن حکایتهای پندآموز و زیبای سعدی لذت میبرید؟
برای ورود به کانال تلگرام فرتاک نیوز کلیک کنید.