گفتوگو با نوازندهی پیشکسوت نی حسن ناهید
آن زمان آدمها جور دیگری بودند
«حسن ناهید» از آن نسلِ هنرمندانی است که دیگر نیستند، که لااقل کمتر میتوان مشابهی برایشان پیدا کرد. از آنان که در این راه زحمت کشیدهاند و کار کردهاند و آثارِ باشکوه خلق کردهاند و در کنارش با هنرشان زندگی کردهاند. با هم یکدلی و همدلی را تجربه کردهاند و زندگی کنند و «عشق» کنند. شما به این اسمها نگاه کنید: اسدالله ملک، منوچهر جهانبگلو، فرهنگ شریف، محمودی خوانساری؛ حالا تصور کنید که اینها یک روزگاری کنار هم مینشستند و ساز میزدند. نه اینطور که حالا آدمها مینشینند کنار هم و ساز میزنند و قبل از هر چیز به قرارداد و دستمزدشان فکر میکنند و به قول زندهیاد مشکاتیان روی صحنه، صندلیها را میشمرند و ضرب در قیمتش میکنند. با هم زندگی میکردند و برای همین هم نتیجه این چیزی میشد که بعد از سالها میشود شنید و دوست داشت و لذت برد. شاید برای همین هم بود که خوب هم پول در میآوردند و خوب هم زندگی میکردند.
«حسن ناهید» برای شناساندن موسیقی سنتی و اصیل ایران، مسافرتهایی همراه با خوانندگانی چون حسین قوامی، محمدرضا شجریان، محمود محمودی خوانساری و عبدالوهاب شهیدی به کشورهای ترکیه، بلغارستان، یوگسلاوی، ایتالیا، فرانسه، بلژیک، هلند، آلمان، اتریش انجام داده و در برنامههایی تحت عنوان کنسرت سازهای ملی ایران شرکت کردهاست.
شما ده ساله هستید که صدای سازِ استاد کسایی را میشنوید و عاشق ساز نی میشوید. درست است.
بله؛ من صدای سازِ استاد کسایی را از رادیو شنیدم و از همان زمان عاشق این صدا شدم و فکر کردم که دلم میخواهد این ساز را یاد بگیرم. البته بگویم آن زمان همه رادیو نداشتند؛ یک مغازهای نزدیک خانهی ما بود که رادیو داشت و بعد از اینکه برای اولین بار صدای سازِ او را شنیدم، ساعتها منتظر میماندم تا دوباره نی استاد را پخش کنند.
و بعد؟
نوازندههای نی آن زمان خیلی کم بودند. یکی استاد کسایی بود و یکی هم حسین یاوری که من یک بار ایشان را دیدم؛ اما دیگر ساز نمیزدند. مثلِ حالا نبود که تعداد زیادی استاد و شاگرد در زمینهی نی وجود داشته باشد. همین استاد کسایی بودند و تمام و خب ایشان هم استادی کامل بودند و هنرشان که دیگر حرفی برای گفتن ندارد. من شیراز بودم و استاد کسایی اصفهان؛ رفتن به آن شهر برایم سخت بود؛ اما متوجه شدم که سازی که ایشان میزد، «نی هفت بند» نام دارد، برای همین آن را از یک مغازه در اصفهان خریدم. فروشنده برای اینکه یادم دهد چطور با این ساز کار میکنند، زد؛ صدایش خوب نبود؛ اما فهمیدم که با دندان ساز را میزنند. آمدم خانه و تمرین کردم. همان ابتدا که صدای ساز درنمیآید. آنقدر تمرین کردم تا صدای ساز درآمد.
یعنی بدونِ اینکه استادی داشته باشید، به صورتِ خودآموز شروع به نواختن کردید.
بله، خب کار آسانی نبود؛ اما من ساعتها میزدم و بعد که صدای ساز استاد از رادیو پخش میشد؛ فکر میکردم که دارم درست کار میکنم. میدانید استاد کسایی خیلی شخصیتِ بزرگی بودند. خیلی زیاد. او استاد بزرگی در موسیقی ایران بود. خب حالا آثار ایشان به راحتی منتشر میشود و هر کس دوست دارد، میتواند آن را بخرد و از آن استفاده کند؛ اما ما این بخت را نداشتیم. گفتم که ساعتها کنار مغازه مینشستم تا از رادیو صدای ساز ایشان را پخش کنند. برای همین هم کارم سختتر بود. حتی اگر استاد هم نداشتم، آثار ایشان دمِ دستم بود، کار راحتتر بود که نبود؛ اما من خسته نمیشدم. عاشقِ این ساز و صدایش شده بودم.
اما شما سبکِ خاص خودتان را در نوازندگی این ساز دارید که از استاد کسایی کاملا جداست.
من صدای ساز ایشان را بسیار دوست داشتم و صدایم تحت تاثیر ایشان است؛ اما هیچوقت به خصوص زمانی که به شکل حرفهای کارم را شروع کردم از ایشان تقلید نکردم. من راه خودم را رفتم. اصولا هم فکر میکنم نوازندهای موفق است که سبک خودش را داشته باشد؛ شما به استاد شهناز نگاه کنید، به استاد شریف، به استاد لطفی؛ سازِ هرکدامشان زیبایی خودش را دارد. هر کدام از آن دیگری متفاوت است و همه هم زیبا هستند. اما اینها مقلدان خیلی خوبی هم دارند که شما حالا حتی اسمشان را هم نمیشنوید.
با همهی اینها چطور وارد فعالیتهای حرفهای در زمینهی موسیقی شدید؟
یک سال رفتم اردوی رامسر و آنجا اول شدم. خب برای کسانی که در رامسر رتبه میآوردند، برنامههایی داشتند. من را به همراهِ نوازندگان سازهای دیگر به اروپا فرستادند.
تا به تهران آمدید.
بله.
چند ساله بودید؟
مثلا ۱۷-۱۶ سال. به تهران که آمدم، یک شانس بزرگ آوردم و با «مهدی کمالیان» آشنا شدم.
منظورتان استاد کمالیانِ نوازندهی سهتار است؟
بله بله. البته ایشان سازساز ماهری هم بودند. ایشان مرا برد پیش مرحوم نورعلیخان برومند و خب دیگر با خیلی از استادان موسیقی آشنا شدم مثلِ استاد هرمزی، استاد بهاری و خیلیهای دیگر. همان زمان هم کمکم نت یاد گرفتم.
پیش چه کسی؟
استاد دهلوی. ایشان رییس هنرستان عالی موسیقی بودند؛ اما من دیگر سنم قد نمیداد برای رفتن به هنرستان؛ برای همین میرفتم خانهشان و نت یاد میگرفتم. خدا استاد را زنده و سالم نگاه دارد. هیچوقت پولی از من نگرفت. هیچ پولی. خب آن زمان آدمها این طوری بودند دیگر. خیلی به مادیات و اینها فکر نمیکردند. من خیلی زیاد هم از حضور استاد تهرانی بهره بردم. استاد تهرانی را خیلی دوست داشتم. خیلی زیاد. ایشان قبل از هر چیزی به من درس انسانیت میدادند؛ نه به من به تمام شاگردانشان. مدتها مینشست با شاگردانش حرف میزد، مشکلاتشان را میپرسید، کاری هم از دستش برمیآمد، انجام میداد. آن زمانها همه دست هم را میگرفتند؛ به خصوص اگر در کسی استعدادی میدیدند. همین استاد دهلوی هم من را برد تالار فارابی.
همین تالار وحدتِ فعلی.
بله؛ یک ارکستر بزرگ ایرانی دیدم که خیلی برایم جالب بود.
یادتان میآید چه کسانی عضو آن ارکستر بودند؟
خیلیها. استاد ظریف بودند. استاد اسماعیلی. خیلیها بودند. خیلی از سازها را من اصلا تا آن روز ندیده بودم.
و شما شدید نوازندهی نی آن ارکستر.
بله. خیلی هم خوشحال بودم. (خنده) آن زمان اعضای ارکستر اصلا با این ساز آشنا نبودند و نمیدانستند که این چه سازی است. من اما نوازندهی آن شدم.
رهبر ارکستر چه کسی بود؟
استاد نصرت گلپایگانی، بعد از آن هم با استاد پایور آشنا شدم و در ارکستر ایشان نواختم.
بعد از آقای گلپایگانی؟
استاد مفتاح رهبر ارکستر شدند. در آن زمان ارکسترهای بسیاری وجود داشت؛ مثلا استاد خرم (همایون) دو ارکستر داشت؛ آقای ملک هم همین طور. استاد پایور هم از خارج آمد و دو ارکستر تشکیل داد. ارکسترهای زیادی بودند که من در همهشان مینواختم؛ چون تعداد نوازنده کم بود و خب پول خوبی هم در میآوردم. (خنده)
و فعالیتهایتان ادامه پیدا کرد تا به تلویزیون رفتید.
بله؛ اگر من از طریق سازِ استاد کسایی در رادیو با این ساز آشنا شدم؛ اولین نوازندهی نیای بودم که در تلویزیون نواختم. آن زمان با ارکستر تلویزیون کار میکردم. بعد هم دیگر کار ادامه پیدا کرد دیگر.
با چه استادانی آن زمان کار میکردید؟
مهدی مفتاح بود، روح الله خالقی، خیلیها بودند که حالا ممکن است همهشان یادم نباشد؛ اما استاد خالقی بود که اصلا باعث رفتنِ من به رادیو شد.
چرا؟
چون من هم ساز میزدم و هم نت میدانستم.
فکر میکنید نت در سازهای ایرانی به همان اندازه ضروری است که در موسیقی کلاسیک؟
حتما. نت سوادِ یک موسیقی دان است. فکر کنید من بخواهم به شما یاد بدهم که اشعار حافظ را حفظ کنید، اینکه نوشتهاش را به شما بدهم آسانتر است یا برایتان بخوانم؟ اصلا خودم درست میخوانم؟ امروز و فردا شبیه هم میخوانم؟ معلوم است که نت روش بهتری است. حالا در گذشته وجود نداشته؛ حالا که وجود دارد چرا نباید از آن استفاده کنیم؟ بهخصوص اینکه حالا کتابها و منابع خیلی زیادی دربارهی هر ساز وجود دارد و کسی نیست که همهی آنها را حفظ باشد تا بتواند به دیگران هم یاد بدهد.
دربارهی انگشتسازی دربارهی این ساز توضیح میدهید؟
ببنید ما با نی نمیتوانیم کوکهای مختلف را اجرا کنیم، این مشکل بهخصوص وقتی شما قرار است با ارکستر بنوازید، وجود دارد. از آن طرف وقتی میخواهی از صدای بم به زیر بروی یک نت کم است. به همین خاطر است که نوازندههای نی در گذشته نیهای مختلفی داشتند که در کوکهای مختلف از آن استفاده میکردند. من یک کلید روی آن گذاشتم که دو نت صدای این ساز را اضافه میکرد.
غیر از ارکسترهای سنتی با ارکسترهای دیگر هم کار کردید.
بله با ارکستر فیلارمونیک لندن یک کنسرت دادیم که «ایرج صهبایی» رهبری کرد. با آقای چکناواریان هم کار کردم.
و بعد با آهنگسازان نسلهای بعد همکاری کردید.
بله، بعد از استادان آن زمان نسلِ جوانتری روی کار آمدند از جمله لطفی، مشکاتیان و علیزاده و دیگران. اینها با خودشان تفکر نویی در موسیقی آوردند که باعث تحولاتی شد. من با این اساتید هم کار کردم از جمله استاد مشکاتیان که در کنسرتِ آخرشان هم نوازندگی کردم. در خیلی از آثار اینها چه در آلبومها و چه در کنسرتها حضور داشتم. حالا که متاسفانه خیلی از این اساتید در دنیا رفتهاند و همین خلا و مشکل بسیار بزرگی را در موسیقی به وجود آورده است.
حالا وضعیت این ساز را چطور ارزیابی میکنید؟
من سالها تدریس کردم؛ حالا البته به خاطر مشکلی که پیش آمده در دندانها و سلامتیام، دیگر نمینوازم؛ اما به آینده این جوانان امیدوارم و فکر میکنم در آینده شخصیتهای بزرگی در زمینه نینوازی خواهیم داشت. خیلی از شاگردان من حیرتانگیز بودند. ببینید در این سرزمین استعداد خیلی زیاد وجود دارد؛ خیلیهایشان هم حرفهای زیادی برای گفتن دارند. این سرزمین، سرزمین موسیقی است. شما به هر گوشهاش که میروید، کلی موسیقی خوب میشنوید. اما خب شاید دیگر آن حال و هوای گذشته وجود ندارد و به همین خاطر است که دیگر آن آثار خلق نمیشوند.