//
کدخبر: ۶۴۴۳۴ //

آقای شجاع پوریان شما کمک خواستید نه من!

شما را نه به عنوان نماینده مردم یا مدیرمسئول، که به عنوان پدری که دختر خود را از خانه بیرون می‌کند، دوست دارم. آساره کیانی

آقای شجاع پوریان شما کمک خواستید نه من!
به گزارش فرتاک نیوز،

روز یکشنبه مورخ 19 آذرماه 96 حوالی ظهر، از روزنامه همدلی اخراج شدم؛‌‌ همان روز مطالب بسیاری از سوی علاقه‌مندان و کار‌شناسان مخاطب روزنامه به دستم رسیده بود که نمی‌دانستم با آن‌ها چه کار کنم؛ و هم اینکه باید اعلام می‌کردم که صفحه «جامعه» فردای آن روز، صفحه من نیست؛ تصمیم گرفتم در یک جمله کوتاه در فضای مجازی عمومی بگویم: «بعد از سال‌ها کار در روزنامه همدلی به دلایل نامعلومی از سوی مدیر مسئول‌مان اخراج شدم؛ در واکنش به این اخراج، سردبیر و اعضای تحریریه استعفاء کردند.»

روز بعد مدیر مسئول همدلی در سرمقاله‌ای با عنوان «چرا یک روز تعطیل شدیم»؛ از اشکالی که در متن من وجود داشت (منظورم کلمه نامعلوم است) استفاده کرده و گفتند: «... همکاری (منظورشان بنده بودند) که با خطای محرز خود می‌توانست آبرو و حیثیت چندین ساله مدیریت روزنامه را زیر سوال ببرد، طبیعی است که امکان همکاری با چنین فردی ممکن نخواهد بود، خطایی که اگر گفته شود، شاید شما خوانندگان هیچگاه او را نبخشید، اما ما سعی کردیم با آرامش موضوع را حل و فصل کنیم، ولی...» 

بعد از آن، روز یکشنبه «فرارو» مطلبی کاملا حمایتی از آقای ولی‌الله شجاع‌پوریان در جهت خطاکار شناختن بنده و سردبیر روزنامه (آقای مسعود رفیعی طالقانی) بر سایت خود قرار داد و به دنبال آن برخی شبکه‌ها و کانال‌ها این خبر را کار کردند؛ فکر می‌کنم توضیحات سردبیر در نیات و اقصاد غیرحرفه‌ای که پس این مطلب بود، به اندازه کافی شفاف بود و نیازی به توضیحات من نباشد. 

اما سکوت من در مورد چند و چون ماجرا دو سوال را در ذهن مخاطب ایجاد کرد که یا بنده براساس صحبت‌های مدیرمسئول، خطایی نابخشودنی انجام داده و سردبیر پشت خطای من ایستاده و یا اینکه من و سردبیر هر دو در خطایی مشترک و پنهانی شراکت داشته‌ایم. 

روی سخنم با مدیر مسئول این است که ‌ای کاش می‌گفتید آقاب شجاع‌پوریان، بنده چه خطای نابخشودنی انجام داده بودم.

فارغ از همه اختلاف‌هایی که طبیعی است میان هر دو یا چند همکاری باشد، از شما به خاطر متن پرایراد و مبهمتان گلایه دارم و این کار از شمایی که سعی کرده‌اید نامتان را به عنوان روزنامه‌نگاری با حیثیت و کهنه کار، جا بیندازید، نه تنها کاملا بعید که  راه را برای غیبت و هتک حیثیت و حرمت یک بنده خدا باز کرد.

مطلب فرارو که از جانب خبرنگار سابق شما (با حفظ ارتباطات جانبدارانه) منتشر شد، دریافت کمک مالی را از روزنامه امری قبیح دانست که با مخالفت شما مواجه شده؛ امری که شما انجامش داده‌اید؛ آنجا که پاکت‌های تقاضای کمک مالی (که موجودیتشان قابل اثبات است) را #با_دست_خودتان,  میان مسئولان ریز و درشت، رد و بدل می‌کنید -و البته شاید حق داشته باشید چون پول ندارید؛ چون مثل برخی رسانه‌ها به منابع مالی وصل نبوده و نیستید- خبرنگاری که سرش توی کار خودش است و به واقع تمام زندگی‌اش نوشتن شده و به حقوق بسیار ناچیز شما در قبال پرکاری بی‌وقفه و جنون‌آمیز خود راضی، چه می‌فهمد این مناسبات را و چه تشخیص می‌دهد صواب چنین کاری را از ناصواب؛ تنها خجالت می‌کشد از روی مسئولان در حالی که شما تقاضا را به آن‌ها می‌دهید؛ مسئولانی که شاید او را بشناسند یا نشناسند. 

این می‌شود که خبرنگار (اگر مسئول کمک کننده او را بشناسد) تبدیل می‌شود به واسطه‌ای برای رساندن پیغام حاضرشدن کمک مالی به مدیر مسئول؛ و مدیر مسئول بنا به دلایلی (که خود می‌داند) دریافت این یک فقره را مسکوت می‌گذارد و پیغام می‌دهد که کسر شانشان می‌شود؛ بگویید مسئول کمک کننده چند بار تماس بگیرند شاید راضی شدند. 

بگذریم؛ مسئولین دفتری مقام مسئول کمک کننده روزهای متوالی پیغام می‌فرستند که آقای مدیر مسئول بیا این چک (و البته با رقمی ناچیز) را دریافت کنید؛ و آنها علی‌رغم تقاضای پیگیرانه قبلی برای دریافت کمک مالی، پاسخی نمی‌دهند؛ مقامات مسوول با سردبیر وقت روزنامه تماس گرفته و از او می‌خواهند که کمک مالی به روزنامه را شخص او به عنوان سردبیر دریافت کرده و به صلاحدید خود در روزنامه هزینه کند؛ سردبیر از گرفتن چک امتناع می‌کند و توضیح می‌دهد که در حیطه اختیارات او نیست و اگر دریافت کند او را به مدیر مسئول تحویل خواهد داد؛ هنوز اما مراحل تحویل و صحبت درباره آن صورت نگرفته بود که مدیر مسئول و هیأت خانوادگی همراه ایشان بلوایی در محل کار خویش، محل کار مقام مسئول و فضای مجازی به پا می‌کنند که «چک برای ما بوده»؛ از مدیرمسئول می‌گذریم؛ اشخاصی از نزدیکان مدیر مسئول در این قضیه ورود کردند که به هیچ وجه مسائل مالی روزنامه به آن‌ها ارتباطی پیدا نمی‌کرد.

در این میان، من به عنوان مسئول اخیر صفحات و مسئول وقت صفحه جامعه، شاید به قدری در کار روزنامه‌نویسی خود غرق بودم که به عواقب دخیل کردن خود در این قضیه هیچ نیاندیشیدم و این بزرگ‌ترین اشتباه من بود.

سه سالی می‌شود یا بهتر بگویم می‌شد که در روزنامه همدلی کار می‌کردم؛ سال اول با حقوق 800 هزار تومان دو صفحه جامعه و محیط زیست را می‌نوشتم. مدت طولانی بیمه نبودم؛ بی‌هیچ مابه ازایی؛ سال بعد حقوقم شد یک میلیون تومان و حالا چند ماهی می‌شد که یک میلیون و دویست هزار تومان دریافت می‌کردم؛ عیدی و سنوات؛ چه می‌گویید؟ شوخی نکنیم! 

شاید بیراه نگفته باشم و شخص جناب شجاع‌پوریان (که بازهم برایشان نه به عنوان نماینده مردم در مجلس و شورا یا مدیر مسئول که به عنوان یک پدر که دختر خود را از خانه بیرون می‌کند، احترام قائلم)، خودشان به جد اقرار می‌کنند که بخش عظیم و اساسی بار همدلی را تا پیش از آمدن آقای مسعود رفیعی‌طالقانی، به تنهایی بر دوش می‌کشیدم و نامش برایم حیثیت ناموسی پیدا کرده بود و در حد توان ناچیز روزنامه‌نگاری‌ام سعی می‌کردم با اندامی نحیف زیر این بار له نشوم تا اینکه رفیعی‌طالقانی آمد با آن سبک جدیدش که همه از موافق و مخالف به متمایز بودن کارش رای دادند. 

بگذریم؛ 

من؛ آساره کیانی، روز یکشنبه مورخ 19 آذرماه 96 حوالی ظهر، از روزنامه همدلی اخراج شدم و حالا یک شرمندگی عظیم برایم مانده نزد آن‌ها که برای خاطر من استعفا کردند؛ حامد داراب، امیرمقدور مشهود، بهروز بلمه، علی بهرامی، الیاس براهویی‌نژاد و سردبیرمان؛ مسعودرفیعی‌طالقانی.

 

 

برای ورود به کانال تلگرام فرتاک نیوز کلیک کنید.
آیا این خبر مفید بود؟
کدخبر: ۶۴۴۳۴ //
ارسال نظر