توسعه در چنبره امپراتوری مدیران
تقریباً تمام کارشناسان اقتصادی معتقدند راه اصلاح و بهبود اقتصاد ایران از اصلاح در پیکره مدیریتی آن میگذرد.
به زعم آنان، مدیریت نه تنها در اقتصاد که در فرهنگ، سیاست، ورزش و دیگر بخشهای حاکمیت از مفهوم علمی و استاندارد فرسنگها به دور است و این امر سرآغاز وارد آمدن خساراتی هنگفت بر پیکره کشور و ثروت ملی است.
نگاهی منتقدانه به وضعیت مدیریت در کشور نشان میدهد که آب از سرچشمه گلآلود است.
مقصود از سرچشمه، این است که از همان ابتدا فرآیند پرورش، انتخاب و گزینش و ورود مدیر به بدنه حاکمیت، ناشفاف و نامشخص است. معلوم نیست مدیرانی که به یکباره بر مناصب مختلف در سطوح متفاوت از معاون مدیرکل یا بخشدار و دهدار تا استاندار و مدیرکل و معاون وزیر و وزیر و رؤسای سازمانها، شرکتهای دولتی و بنگاههای خصولتی و امثالهم تکیه میزنند توسط چه دستگاهی، براساس کدام آموزش تخصصی، شایستگی شخصی یا حرفهای و آزمون انتخاب شدهاند.
روشن نیست آیا برای اشغال آن منصب تخصص و تجربه دارند یا خیر و آیا با سایر افراد مشابه در رقابتی برابر قرار گرفتهاند یا از کانالهای زیرزمینی و ناشفاف به یکباره به میز مدیریت رسیدهاند.
البته ماجرای مدیریت در ایران زوایای دیگری هم دارد و آن، مدیران تکراری هستند.
مدیرانی که انگار نه سن و سال و نه هیچ چیز دیگری آنان را از شوق خدمت باز نمیدارد و وقتی به هر دلیل استعفا میدهند یا برکنار میشوند، این برکناری به معنای خروج از بازی نیست، بلکه آنان به نیمکت ذخیرهها جلوس کرده و در انتظار فرصتی مناسب که زیاد هم طولانی نیست، مینشینند و دوباره به پشت میز بازمیگردند.
بدیهی است مدیری که در زمان تصدیاش تمام قدرت برنامهریزی و اجرایش را برای رسیدن مجموعهاش به کار بسته و سرانجام با هر کارنامهای به ته خط رسیده، اکنون چیز جدیدی در چنته ندارد که بخواهد با جلوس مجدد به میز مدیریت، سازمان و کشورش را از آن بهرهمند کرده و منشأ خدمات جدید شود.
با این حال معلوم نیست چرا بسیاری از آقایان مدیر با وجود تجربه مدیریتهای متعدد و کهولت سن و البته کارنامههای نه چندان موفق، باز هم به سمتی میرسند که قبلاً از آن برکنار شده یا استعفا دادهاند!
مثال در این خصوص فراوان است و مدیران مختلفی را از معاون رئیس جمهوری به پایین و در قوای مختلف، شرکتها، سازمانها، بنیادها و نهادها در بر میگیرد که نمونهاش را در جابهجایی اخیر مدیریتی در یکی از تیمهای پرطرفدار فوتبالی پایتخت مشاهده میکنیم.
اینگونه است که به نظر میرسد اقتصاد، سیاست، ورزش، فرهنگ و دیگر شئون کشور در چنبره «امپراتوری مدیران» گرفتار شده و این امر بند و بستجدی در فرآیند توسعه ایجاد کرده است.
امپراتوری مدیران تکراری به همراه فرآیند و ملاکهای نامشخص ورود مدیران جوان به پیکره حاکمیت، جلوی شایسته سالاری و گردش نخبگان را میگیرد و جوانان شایسته را دلسرد میکند، نه اینکه همه مدیران وارد شده جوان غیرشایسته باشند، خیر، بلکه چون فرآیند انتخاب و ورود شفاف نیست، نمونههای متعددی از پارتیبازی، فامیلبازی و اعمال نفوذ برای انتصاب مثلاً «خودیها» در مناصب مدیریتیـ
آن هم بدون کمترین سابقه، تخصص و حتی سن و سال که لاجرم پختگی تصمیم به همراه میآورد، موجود است.
لذا در شرایط حساس حاضر که مردم بخصوص خواستار تحول در اقتصاد ملی برای بهبود واقعی سطح معیشت خود هستند و مشکلات در اقصی نقاط کشور بیداد میکند، باید به فوریت کانال ورود مدیر به بدنه حاکمیت را اصلاح کرد و ملاکهای مبهمی چون خودی بودن یا مورد تایید بودن را با تخصص، باتجربه بودن و وطنپرست بودن جایگزین کرد.
باید با صداقت بگوییم بخش بزرگی از وضعیت کنونی کشور و بخصوص اقتصاد، ناشی از شیوه ناصواب مدیریت و وجود مدیران تکراری و کم صلاحیت و «میزپرست» است که تلاش دارند با توسل به لابیها و رابطهها و وعده به این و آن و پاسخ سرخ و سبز نشان دادن، یا میز را حفظ یا میزی را اشغال کنند.
قطعاً ایجاد تحول، سرعت بخشی به توسعه و رفع کندیها و نقایص موجود با این مدیران ممکن نیست که غیرممکن مینماید.
بخصوص اینکه از گوشه و کنار شاهد این واقعیت تلخ باشیم که مدیران جدید الورود بعضاً با همان ملاکها و روشهای ناصواب اسلاف خود انتخاب شده و میروند تا این چرخه اشتباه را تکرار کنند.
یادداشت: سامان صفری