//
کدخبر: ۴۵۸۸۸۹ //

حکایت ملانصرالدین | ملا نصرالدین و لحافی که دردسر آفرید!

حکایت دعوا سر لحاف ملا بود: فصل زمستان بود . ملّا نصرالدین توی اتاق خانه اش خوابیده بود و از سرما لحاف را تا زیر گلویش کشیده بود و داشت خوابش می برد.

حکایت ملانصرالدین | ملا نصرالدین و لحافی که دردسر آفرید!
به گزارش فرتاک نیوز،

فصل زمستان بود. ملّا نصرالدین توی اتاق خانه اش خوابیده بود و از سرما لحاف را تا زیر گلویش کشیده بود و داشت خوابش می برد.

ناگهان صدای داد و فریاد همسایه از کوچه شنیده شد. ملّا به سر و صدا اعتنایی نکرد اما زن ملّا گفت: برو ببین چه خبر است.

ملّا گفت: به ما چه مربوط است.

زن گفت: یعنی چه؟ همسایه از قوم و خویش نزدیک تر است. بلند شو و برو ببین چه خبر است؟

ملّا به کوچه رفت. داد و قال مردم به خاطر دزد بود.

اما صاحب خانه بیدار شده بود و دزد نتوانسته بود چیزی ببرد.

دزد فرار کرده بود و در تاریکی شب در گوشه ای پنهان شده بود تا دستگیر نشود همسایه ها یکی پس از دیگری به خانه رفتند چشم دزد به ملّا و لحافش افتاد.

با خود گفت؛ کاچی بهتر از هیچی. به طرف ملّا دوید و لحاف را از سر و کول ملّا ربود و فرار کرد. ملّا به خودش آمد.

دزد لحاف را برده بود.

ملّا به خانه برگشت زنش گفت: چه خبر بود؟ دعوا سر چی بود؟

ملّا گفت، (دعواها سرلحاف من بود) از آن به بعد کسی که در دعوایی دخالتی نداشته اما زیانی از آن ببرد می گوید: دعوا سر لحاف ملا بود.

دعوا سر لحاف ملا بود یعنی چی؟

یعنی در بحثی که به او مربوط نمیشد، شرکت کرد و دچار ضرر و زیان شد.

معمولا این ضرب المثل را در جایی به کار می برند که شخص زیان دیده، خود را مستحق ضرری که بر او وارد شده نمی بیند.

آیا این خبر مفید بود؟
کدخبر: ۴۵۸۸۸۹ //
ارسال نظر