حکایت عاقبت تحریک حسادت دشمنان
در بحارالانوار (ج ۲۶ ص ۲۳۸) آمده است که قنبر در میان یاران امیرالمومنین (ع) از حرمت و منزلتی بسزا برخوردار بود و همواره مورد عزت و احترام مردم بود.

نقل است روزی یکی از یاران حضرت علی (ع) با یکی از دشمنان آن حضرت در کنار هم نشسته بودند که ناگهان قنبر از دور پیدا شد، آن شخص شیعه با مشاهده قنبر قیام کرد و به احترام او سر پا ایستاد.
آن مرد بدخواه گفت: «مگر قنبر کیست که تو اینگونه او را احترام کردی؟»
گفت: «آیا به کسی که ملائکه بال خود را زیر پای او میگسترانند، احترام نگذارم؟»
شخص مخالف از روی عصبانیت قنبر را فراخواند و با ذکر بهانهای به وی دشنام داد و چند ضربهای به او زد.
خبر این ماجرا به امیرالمومنین (ع) رسید. از قضا ماری آن شخص را که به قنبر احترام کرده بود، گزید. حضرت علی (ع) جهت عیادت وی به منزلش رفت و دید که آن مرد از شدت درد مینالد و به خود میپیچد. حضرت با مشاهده حال او فرمود: «آیا میدانی تو خود باعث این مصیبت شدهای.»
عرض کرد: «برای چه؟»
حضرت فرمود: «تو خوب میدانستی فلانی دشمن و مخالف ماست، با این حال پیش او به قنبر احترام زیاد گذاشتی که حساسیت و حسادت او را برانگیختی و او را ناخودآگاه تحریک نمودی که به قنبر اهانت کند و او را اذیت نماید و به این ترتیب تو موجب آزار قنبر شدی و خداوند هم با این مار تو را کیفر نمود؛ بنابراین اگر میخواهی خداوند تو را عافیت و سلامت عطا کند، عهد کن دیگر در برابر دشمنانمان با ما و دوستان ما بهگونهای رفتار نکنی که بیم گزندی بر ما باشد.»