چرا بدون دلیل احساس غم میکنیم؟|بیا تا دلیلاشو بهت بگم خیلی مهمه
حتما تا به حال غمگین و بیحوصله بودهاید و شاید روزهایی را با چنین احساسی از خواب بیدار شدهاید. احتمالا بعضی روزها تنها میخواهید روی مبل دراز بکشید و تلویزیون تماشا کنید؛ برخی روزها حتی همین کار نیز شما را خوشحال نمیکند. نهتنها انرژی ندارید، بلکه ح غم و بدبختی میکنید. همهی ما این روزها را تجربه کردهایم، ولی چرا؟
پایین آمدن سطح محرکهای عصبی مانند سروتونین و نوراپینفرین در مغز سبب به وجود آمدن حس ناراحتی میشود.مغز بعضی اشخاص نسبتبه اثرات استرس حساستر است. پژوهشگران سعی میکنند تا علت بیوشیمی این اختلاف را کشف کنند. رایج ترین نوع داروهای ضد افسردگی، برای انتقالدهندههای عصبی سروتونین (یکی از انواع هورمون های شادی) و نوراپینفرین استفاده می شود، چراکه پژوهش نشان دادهاند کمتر شدن سطح این محرکهای عصبی در مغز سبب به وجود آمدن حس غم میشود.
البته تنها تعداد کمی از افراد نسبتبه شایع ترین داروهای ضدافسردگی واکنش مناسب نشان میدهند؛ این در صورتی است که بیشتر اشخاص بدون اینکه تغییری در روحیهی خود حس کنند، مرتب این داروها را استفاده میکنند. نتیجهی مطالعاتی که در مقالات آکادمی ملی علوم بهچاپ رسیده، نشان میدهد تفاوتهایی که در شیوه ی پردازش مادهی شیمیایی گالانین در مغز اشخاص وجود دارد، سبب می گردد بعضی اشخاص انعطافپذیرتر باشند و زودتر از دیگران موفق به از یاد بردن تجربیات تلخ زندگی شوند.
نبود ویتامین D سبب پیدایش حس غم می گردد
خیلی از اشخاص با مشکل کمبود ویتامین D مواجه هستند که علت آن هنوز معلوم نیست. البته میتواند با تغذیه و مدت زمانی که در برابر نور آفتاب قرار میگیریم، در رابطه باشد.
کسانی که پوست تیرهتری دارند، بیشتر از دیگران با کمبود این ویتامین روبرو هستند، چرا که پوست آنها در جذب ویتامین D موجود در نور آفتاب، توانایی بالایی ندارد. عارضه های کمبود ویتامین D کم نیستند. آمارها بهخوبی رابطهی کمی ویتامین D و ناراحتی را نشان میدهند.
دانشمندان هلندی در سال ۲۰۰۸ آزمایشاتی را روی ۱۲۰۰ نفر بالای سن ۶۵ سال انجام دادند. مطالعه آنها نشان داد سطح ویتامین D در کسانی که نشانه های افسردگی داشتند، ۱۴ درصد کمتر از دیگر اشخاص بوده است.
آبوهوا
در فصول سرد سال، کمتر از گذشته در برابر نور خورشید قرار میگیریم که سبب پیدایش حس غمگینی میشود. واضح است که بعضی اشخاص نسبتبه این موضوع عکس العمل بیشتری نشان میدهند.
پژوهش های متیو کلر و همکارانش نشان میدهد که روحیهی اشخاص در فصل بهار افزایش بسیاری پیدا می کند و فعالیت در فضای باز آنها بیشتر میشود. ولی نکته جالب اینجاست که تواناییهای شناختیمان هم در فصل بهار انعطافپذیری بیشتری پیدا میکند که سبب پیدا کردن راه حل های مبتکرانه تر برای برطرف کردن موضوعات و مشکلات می گردد.
گروه دیگری از اشخاص هم از اختلالات زیان آور فصلی رنج میبرند که سبب پیدایش افسردگی شدید و دگرگونی اساسی در کیفیت خواب، اشتها و انگیزه میشود. زنها بیشتر از دیگر اشخاص جامعه با این مشکل روبرو هستند. قرارگرفتن در مقابل نور آفتاب، ویتامین D بدن را تأمین میکند که دارویی اصلی برای برطرف کردن حس غمگینی است.
هورمونها
هورمونها همان موادی هستند که از غدد درونریز ترشح میشوند و روی خیلی از کارکردهای بدن مانند رشد و نمو، روحیه، عملکردهای جنسی و متابولیسم اثر دارند. کم یا زیاد بودن بعضی هورمونها، مانند هورمونهایی که از غدهی تیروئید ترشح میشوند، یکی از فاکتورهای احتمالی در پیدایش حس غم و ناراحتی محسوب می شود.
بعضی علامت های افسردگی به طور کامل با شروط و کارکرد غدهی تیروئید در رابطه است. هورمونها در چرخهی قاعدگی قابل تغییر هستند که میتواند به پیدایش حس ناراحتی در دوران قبل از قاعدگی باعث می شود. این تغییرات در دوران یائسگی و پیش از آن هم .
البته تمامی افراد به یک اندازه در برابر این تغییرات هورمونی احساس ناراحتی نمیکنند. اگر احساس میکنید نسبتبه این تغییرات هورمونی، صدمه پذیرتر هستید، پیشنهاد میکنیم به پزشک متخصص رجوع کنید. شیوه های دیگری مانند طب سوزنی نیز وجود دارند که سطح هورمونی را که باعث برهم خوردن روحیه میشود، پایین می آید.
چرا گاهی بیدلیل احساس ناراحتی میکنید,چرا بی دلیل احساس غم می کنیم,احساس غم و اندوه چیست
اگر احساس غمگینی و تنهایی می کنید
انتظارات
روحیه تنها به رخدادهایی که در بدن اتفاق می افتد وابسته نیست، بلکه به دیدگاه و طرز فکر هم بستگی دارد (بله، حقیقتا نوع فکر ما بیشتر از چیزی که فکر میکنیم مهم است). در زندگی همهی اشخاص مرحله هایی وجود دارند که در آن با دشواری کار کردهاید، ولی به نتیجهی خوبی نرسیدهاید. حس میکنید به مقداری که سعی میکنید، نتیجه نمیگیرید و از پس هزینههای منزل خوب، ماشین و تعطیلات برنمیآیید.
احتمالا برای یافتن شریک زندگی خود دچار مشکل شدهاید، ولی فکر میکنید دوستان و افراد خانواده با این مشکلات مواجه نیستند. شاید فکر میکنید برای داشتن همه چیزهای خوب، باید بیشتر از دوستان و اطرافیانتان کوشش کنید. شکست عشقی خوردهاید و زندگی هیچ وقت با شما عادلانه رفتار نکرده است.
چنانچه توقع داشته باشید که همهچیز باید عادلانه باشد، هیچ تغییری به وجود نیاورد و بازخوردها همیشه مثبت باشند، اشتباه میکنید و باید خودتان را برای بدبختی های بیشتر آماده کنید. بنابراین چنانچه به علت اتفاقی که رخ داده، حس ناراحتی میکنید، به خودتان یادآوری کنید که روزهای دشوار وجود دارند و این هم قسمتی از زندگی است.
همینطور میتوانید با دید بازتر نگاه کنید و روی نیمهی پر لیوان تمرکز کنید، به روزهای خوش زندگی و تجربیات شیرین قبلی فکر کنید و برای ساختن آیندهای بهتر کوشش کنید
اتفاقهای تلخ کودکی
اتفاقات پراسترس زندگی، منابع ذهنی و فیزیکی ما را از بین میبرند و ما را در مقابل ناراحتی و بیماریهای جسمی صدمه پذیر میکنند.
مسائلی مانند فقر، آزار جنسی و مرگ والدین در زمان بچگی، ذهن درحالرشد را اثر می گذارد و انعطافپذیری قابلیتهای شناختی ما را کم می کند.
مانند این است که مغز در روبرو شدن با استرس یا تهدید، واکنش شدیدی نشان بدهد و آنگاه نسبتبه آن بی اساس باشد. یکی از وقایع استرس طولانی در بچگی این است که قابل انعطاف و توانایی ارتباطی مغز را کمتر می کند. بنابراین، توانایی مغز در خارج شدن از چرخهی افکار منفی کاهش می یابد و شخص دچار استرس بیشتری میشود.
استرس زیاد
رابرت ساپولسکی در کتاب Why Zebras Don’t Get UIcers بهخوبی توضیح داده است که سیستمهای مقابله با استرس در بدن انسان برای جواب دادن به عوامل استرسزای موقت یا شدیدی طراحی شدهاند که در حالت عادی باید به طور فیزیکی به آنها عکس العمل نشان داد. مثلا، بعد از آنکه گذشتگان ما از خطر حملهی ببرهای درنده فرار میکردند، میتوانستند با آرامش بنشینند و غذا بخورند، ولی عوامل استرس زا در جهان امروز، آشفته تر هستند و مهار آنها سخت تر است.
در بیشتر موقعیت ها، بعد از برطرف شدن یک عامل استرسزا، زمان تازه کردن نیرو نداریم و باید با مسئله دیگری روبرو شویم. استرس های مالی، تنهایی، درگیری همیشگی با اطرافیان، زورگویی، رفتوآمد طولانی، تبحر شغلی و تحصیلی و بیکاری، همه در قسمتهایی از زندگی در جریان است و اثرات خود را در همه مرحله ها بهجا میگذارند.
هنگامی که استرسها یکی بعد از دیگری و بدون زمانی برای تازه کردن نیرو، سر مسیرمان پدیدار میشوند، ضعیف و ضعیفتر میشویم و خود به خود کمبود انرژی و ناراحتی به سمت مان میآید.
انتقاد کننده درونی
انتقاد کننده درونی با مقصر دانستن شما برای همه اتفاقهای بد، حس ناراحتی شدیدی را به وجود می آورد.
آیا وجود یک منتقد درونی را حس میکنید که همیشه از شما انتقاد می کند و سرزنشتان میکند؟ منتقد درونی، مجموعهای از اثرات منفی زندگیتان را جمع میکند و شما را مقصر اصلی همه آنها میداند. این منتقد دقت شما را به سوی چیزهای منفی جلب و لذت اتفاقهای مثبت را خراب میکند. منتقد درونی همیشه تکرار میکند که این لذتها دائمی نیست و شما صلاحیت آنها را ندارید. چنین حرفهایی شما را از «لحظه» خارج و ناراحتی زیادی به وجود می آورد.
تفکر منفی در مقدار کم، یکی از نشانه های افسردگی است و میتواند بهعنوان فاکتور اصلی در تعامل با رخدادهای منفی زندگی عمل کند. نخستین قدم برای مقابله با منتقد درونی این است که به طور کامل از محتوای آن آگاه شوید. آنگاه باید محتوا را از آن خارج کنید. میتوانید شکل و شمایل مخصوصی برای این منتقد درنظر بگیرید؛ مانند یک پیرمرد بدعنق اخمو.
به اینترتیب میتوانید با این تصویر ذهنی صحبت کنید و به او بگویید که ساکت شود. منتقد درونی در واقع یک دیدگاه منفی دارد و توانایی مسئولیت پذیری شما نسبت به زندگیتان را دستکم میگیرد. حتی بعضی وقتها خیلی کمالگراست.
افکار منفی
علت دیگری که باعث حس ناراحتی می شود، تفکر منفی است. احیانا حس بدی دارید، زیرا همه روز به این فکر کردهاید که چرا هیچچیز خوبی در زندگی وجود ندارد. سوزان نولن و همکارانش در دانشگاه میشیگان به این نتیجه رسیدهاند که فکرکردن همیشگی به روحیهی بد یا اتفاقهای منفی زندگی، حس بدتری را به وجود می آورد.
افکار منفی مانند زنجیر به هم وصل هستند؛ فکرکردن به یک اتفاق منفی، شما را به سوی افکار منفی دیگر می کشاند، تا اینکه در آخر با کوهی از غصه و غم روبرو میشوید. با این کار به دیدگاه و انگیزه خود صدمه میزنید و توانایی رفع مشکلات را از دست میدهید.
چنانچه حس کردید که وارد چرخهی فکرهای منفی شدهاید، سریع از جای خود بلند شوید و کاری دلخواه یا روزانه را انجام بدهید؛ کاری که ذهنتان را مشغول کند. میتوانید خودتان را با کارهایی مانند شستن ظرفها، مرتبکردن کمد لباسها، قدمزدن، رفت و آمد با دوستان و برنامه های کاری سرگرم کنید.
تنهایی
مغز به گونه ای طراحی شده که از ما میخواهد قسمتی از گروههای اجتماعی باشیم، پس چنانچه برعکس آن عمل کنیم، حس تنهایی میکنیم. متأسفانه خیلی از اشخاص در خانوادههایی بزرگ میشوند که افراد آن از یکدیگر پشتیبانی و حمایت نمیکنند. بعضی وقتها حس میکنیم دوستانمان در زندگی شخصی خود قرار گرفتهاند و ما را از یاد خواهند برد.
تحقیقات روی fMRI مغز اشخاص نشان میدهد که پذیرفتهنشدن در ارتباطات اجتماعی، حتی بهمقدار کم، میتواند روی قستمهایی از مغز اثر بگذارد؛ دقیقا همان گونه که دردهای فیزیکی چنین اثری را روی مغز به وجود می آورد. حس تنهایی و پذیرفتهنشدن در گروههای اجتماعی سبب ناراحتی ما میشوند.
همینطور سبب میشود فکر کنیم چه اشکال و ایرادی داریم که هیچکس دوستی ما را نمیخواهد. همین موضوع، ناراحتی بیشتر و صدمه روحیه را به دنبال دارد. ترس از پذیرفتهنشدن در گروههای اجتماعی بیشتر سبب میشود که تنهایی را ترجیح بدهیم و به تکرار چرخهی افکار منفی ادامه دهیم.
برای چیرگی بر تنهایی میتوانیم در فضای آزاد گردش کنیم و استعدادهای درونی مان را که احتمالا به گسترش ارتباطات اجتماعی باعث میشوند، دنبال کنیم. ارتباط با دوستان قدیمی و اعضای خانواده هم به این شیوه کمک میکند.
سخن آخر
علل بسیاری برای غم و روحیهی بد وجود دارد که شناسایی آنها سخت است. چنانچه دو هفتهی پی در پی است که این احساسات را تجربه میکنید، پیشنهاد میکنیم بهدنبال درمان مناسب و پیداکردن عوامل بیولوژیکی آن باشید.
مشاوره با متخصصان سلامت ذهن نیز به مدیریت استرس کمک میکند. میتوانید با این متخصصان درمورد تغییرات ناگوار زندگی، عارض های جانبی شکستهای عاطفی، اتفاقهای قبل و موقعیت های خانوادگی حرف بزنید. چنانچه هزینههای مشاوره برایتان زیاد است، میتوانید برای تغییر بیولوژی خود از داروهای ضدافسردگی استفاده کنید.
ورزش در فضای آزاد باعث بالا بردن روحیه میشود و نور آفتاب مورد احتیاج را ایجاد می کند. از راه حل های کاهش استرس استفاده کنید، مانند ورزش، یوگا یا مدیتیشن، تماشای فیلمهای کمدی، ورزشهای گروهی، کارهای خلاقانه و معاشرت با دوستان.