چرا دختر نوجوان پدرش را کشت؟!
برادران این دختر همچنان بر قصاص خواهرشان اصرار کردند.
دخترنوجوانی که با همدستی مادرش، دریک نقشه هولناک پدر خود را با ٤٤ ضربه چاقو کشته بود، صبح دیروز درمقابل هیأت قضائی دادگاه جنایی با گریه ادعا کرد که دلتنگ پدرش شده است. این درحالی است که برادران این دختر همچنان بر قصاص خواهرشان اصرار کردند.
رسیدگی به پرونده این جنایت بامداد شنبه ٢٨ خرداد سال ٩٠ کلید خورد. آن روز اعضای خانوادهای هنگام بازگشت از مسافرت دریکی ازمحلههای شرق تهران با جسد خونین مردی در آپارتمان روبهرو شدند. وقتی ماموران درجریان این جنایت قرار گرفتند، به سراغ همسر مقتول رفتند و درنهایت دربازجوییها این زن به قتل شوهرش با همدستی دختر نوجوانش اعتراف کرد. به همین دلیل مهسا ١٥ساله نیز بازداشت شد و به قتل پدرش با ٤٤ ضربه چاقو اعتراف کرد. این دختر نوجوان در تحقیقات به ماموران گفت: «از سهسال قبل با پسری آشنا شده و قرار ازدواج گذاشتیم، اما وقتی پدرم از موضوع باخبر شد، بشدت مخالفت کرد و گفت که به هیچ عنوان نباید با پسر مورد علاقهام ازدواج کنم. به همین دلیل از شدت ناراحتی تصمیم به قتل پدرم گرفتم و موضوع را با مادرم درمیان گذاشتم. آنقدر گفتم تا مادرم قبول کرد. صبح روزحادثه با همدستی مادرم مقداری مرگ موش خریدیم و آن را در غذای پدرم ریختیم، اما هیچ اتفاقی نیفتاد. ساعت ١١شب بود که تصمیم خودم را گرفتم و کاردی برداشتم و به سراغ پدرم که روی تخت خوابیده بود، رفتم. مادرم هم آمد. مادرم یک ضربه به شکم پدرم زد. من هم چاقو را گرفتم و چند ضربه به پدرم زدم که جان باخت. بعد او را لای یک پارچه پیچیده و به راهروی طبقه پایین بردیم.»
با اعترافات این دخترنوجوان و بازسازی صحنه قتل پرونده برای رسیدگی نهایی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.
درنخستین جلسه محاکمه که درشعبه ١١٣ سابق دادگاه کیفری استان تهران برگزار شد، مادر و دوپسر مقتول بهعنوان اولیای دم درجایگاه حاضر شدند و برای متهمان تقاضای قصاص کردند.
همسر مقتول به هیأت قضائی گفت: «دخترم خواستگارهای زیادی داشت که شوهرم آنها را به دلایلی رد میکرد. آخرین خواستگار را هم رد کرد. زمانی که با شوهرم دراینباره صحبت میکرد، مهسا حرفهای ما را شنید. او علاقه زیادی به خواستگارش داشت و تهدید کرد یا باید پدرش را بکشیم یا اینکه از خانه فرار میکند. من هم فریب حرفهای دخترم را خوردم و قبول کردم درقتل شوهرم با او همکاری کنم.»
درپایان آن جلسه نیز هر دومتهم به قصاص محکوم شدند. حکم قصاص فریده مادرخانواده در دیوانعالی کشور مهر تأیید خورد، اما حکم قصاص دختر نوجوان با توجه به اعمال ماده ٩١ قانون مجازات اسلامی ازسوی قضات نقض شد و پرونده برای رسیدگی دوباره به شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
صبح دیروز این دختر درحالی باز هم مقابل هیأت قضائی ایستاد که بار دیگر دوبرادرش بر قصاص او پافشاری کردند. این دختر درحالی که بشدت اشک میریخت، به هیأت قضائی چنین گفت: «آن زمان بچه بودم و معنای پدرداشتن را نمیدانستم، چون پدرم روی من حساس بود و اجازه خیلی کارها را به من نمیداد، تصور میکردم که با من لجبازی میکند. من هم از او کینه به دل گرفته بودم. نمیدانستم که آن حساسیتها و بداخلاقیها به خاطر آینده خودم است.
من اشتباه کردم و هرچه بیشتر میگذرد، بیشتر دلم برای پدرم تنگ میشود و بیشتر کمبودش را احساس میکنم. بعد از رفتن او تنهای تنها شدم. برادرانم در این ٦سال اصلا جواب تلفن مرا نمیدهند و سراغی ازمن نمیگیرند. نمیدانم که حتی اگر آزاد هم بشوم، چطور و کجا باید زندگی کنم، چون میدانم برادرهایم مرا قبول نمیکنند. فقط یک تقاضا دارم آن هم این است که یا زودتر اعدامم کنید یا آزادم کنید. من دیگر نمیتوانم در کانون اصلاح و تربیت بلاتکلیف بمانم. دراین مدت به اندازه کافی اذیت شدم و احساس میکنم بزرگتر شدهام. تازه میفهمم آن زمان چقدر کمعقل و ناپخته بودم.»
درپایان نیز باز هم برادران این دختر از هیأت قضائی تقاضا کردند که خواهرشان آزاد نشود. بنابراین قضات نیز وارد شور شدند تا رأی خود را دراینباره صادر کنند.