//
کدخبر: ۱۲۷۴۹۸ //

جزییات سرنوشت عجیب احمد در تاریکترین دخمه!

به گزارش فرتاک نیوز،

 اگر بشنوید فردی در چاهی ۴٠‌متری افتاده است،‌ بی‌شک دنبال شنیدن خبری از فوت و یا حداقل شکستگی چند عضو بدنش خواهید بود. اما داستان احمد باورهای ما را تغییر داد.

می‌گفت: « همین که از دست‌شویی بیرون آمدم، هنوز چند قدم بیشتر برنداشته بودم که ناگهان زیر پایم خالی شد. اول نفهمیدم چه شده است و همه چیز محو بود، اما پس از چند ثانیه همه چیز دستم آمد و فهمیدم توی چاه افتاده‌ام.»او ادامه داد: «نمی‌دانستم چه باید بکنم. از طرفی تلفن همراهم نبود و از آن مهم‌تر اینکه در خانه تنها بودم. لطف خدا ٢‌بار شامل حالم شد اول اینکه این چاه متروکه چاه فاضلاب نبود و دیگر اینکه در اثر سقوط Fall فقط کمی زخمی شده بودم. شروع کردم به سر‌و‌صدا، اما نتیجه‌ای نداشت مادرم خانه نبود و صدا هم به همسایه‌ها نمی‌رسید. فقط امید داشتم که یکی به خانه برگردد.» احمد گفت: «یک ساعتی می‌شد که درون چاه بودم ولی هیچ‌کسی به خانه نیامد. از شانس من مادرم هم آن روز صبح خانه خواهرم رفته بود. کمی احساس کوفتگی می‌کردم و سردم شده بود. با خودم گفتم، شاید بتوانم از چاه بالا بروم. از جایم بلند شدم. چشمم به تاریکی عادت کرده بود، دنبال جای پا می‌گشتم تا از دیواره چاه بالا بروم. چیزی حدود ۵متر هم بالا آمدم اما دوباره به پایین افتادم و کوفتگی‌هایم بیشتر شد. به خدا توکل کردم، خواب کم‌کم داشت بر من غلبه می‌کرد، اما باید بیدار می‌ماندم. خیلی تلاش کردم تا چشمانم روی هم نرود، اما خوابم برد. چکیدن چند قطره آب روی صورتم، دوباره هوشیارم کرد که هم‌زمان صدای مادرم را شنیدم که در کنار دهانه چاه صدایم می‌کرد. لنگه دمپایی‌ام بالای چاه مانده بود که همین باعث شد تا بفهمد من کجا هستم. هیچ‌وقت نفهمیدم که آن چند قطره‌ای که رویم ریخت آب بود یا اشک‌های مادرم. چون او هم نمی‌دانست در آن لحظات چه کند. بعدا فهمیدم همسایه‌ها زنگ زده‌اند آتش‌نشانی.» وقتی مرد جوان را از چاه بیرون کشیدیم، نمی‌توانست درست روی پاهایش بایستد. احتمال داشت که دچار شکستگی شده باشد. اما در کمال ناباوری پس از چند لحظه ‌روی پایش ایستاد و اجازه نداد که تکنسین‌های اورژانس معاینه‌اش کنند. هر‌چه گفتیم که تو در چاه ۴٠متری افتاده‌ای اما گوشش بدهکار نبود و می‌گفت: «‌من بیمه دعای مادرم هستم. با دعای مادرم هیچ اتفاقی برای من نمی‌افتد.» باورمان نمی‌شد که این مرد جوان سالم باشد، اما انگار خدا جواب اشک‌های مادرش را داده بود. وقتی در حال بررسی علت حادثه Incident بودیم، این جوان همچون طفلی سرش را در دامن مادرش گذاشته و روی زمین دراز کشیده بود.

خاطره از علی‌اصغر آهویی آتش‌نشان بازنشسته مشهدی

 

برای ورود به کانال تلگرام فرتاک نیوز کلیک کنید.
آیا این خبر مفید بود؟
کدخبر: ۱۲۷۴۹۸ //
ارسال نظر