این حکایتیست از تقابل نیت خیر و خودخواهی، و برتری عمل کوچک اما خالصانه بر اعمالی بزرگ اما ریاکارانه
نذر پادشاه و جستجوی بینتیجهی غلام برای یافتن زاهدی واقعی، حکایتی جالب از تعارض میان عمل و ادعا است.
حکایت مریدی که زمین را با اسبی معاوضه کرد.
وقتی شوخی وزیر با بهلول برایش گران تمام شد!
حکایتی آموزنده از بودا درباره مهربانی و بخشش
گاهی افراد تنها به پشتوانه موقعیتشان، خود را قوی میپندارند
داستان اسیری که فرمانده را به جای کشتن، به عفو واداشت.
یک ذغال فروش اصفهانی با جوابی زیرکانه، ناصرالدین شاه را به فکر فرو برد.
حکایت زیبای مولانا از جوان عاشقی میگوید که نگاهش به معشوقش، سرنوشت او را رقم زد.
یک کشاورزی با واکنشی زیرکانه به مأموران حکومتی که زمینش را تخریب میکنند درس عبرت داد.