//
کدخبر: ۲۶۹۹۶۶ //
امین جمشید زاده،

اصلاح‫طلبی آنتاگونیست پوپولیسم،

- شخصیت مقابل قهرمان حریف یا آنتاگونیست شخصیتی در نمایش است که بیش از همه می خواهد قهرمان را از رسیدن به اهداف و آرزویش باز دارد. ساخت و وجود ضد قهرمان برای ایجاد، پرداخت و پیش بردن یک داستان از نوع حماسی و در سپهر سیاست از نوع سیاسی لازم و ضروری است.

-شخصیت مقابل قهرمان حریف یا آنتاگونیست شخصیتی در نمایش است که بیش از همه می خواهد قهرمان را از رسیدن به اهداف و آرزویش باز دارد. ساخت و وجود ضد قهرمان برای ایجاد، پرداخت و پیش بردن یک داستان از نوع حماسی و در سپهر سیاست از نوع سیاسی لازم و ضروری است. ضد قهرمان ممکن است وجودش مانعی ذاتی بر سر راه قهرمان اصلی داستان باشد و لزوما به طور عمدی با قهرمان داستان مخالفتی نکند. شخصیت اصلی نمایش که با ضد قهرمان  ها در بطن کنش و کشمکش قرار دارد قهرمان اصلی نامیده می شود؛ نمونه ای از آنتاگونیست ها سائورون در ارباب حلقه ها و یا تیبالت در داستان رومئو ژولیت در ادبیات است و در سپهر سیاست هوگو چاوز در ونزوئلا، مورالس در بولیوی و فیدل کاسترو در کوبا و آدولف هیتلر و پینوشه و احمدی نژاد در ایران نمونه های بدیهی از قهرمانان عوام گرایی و پوپولیسم مقابل آنتاگونیست ها هستند.

ایران مانند عراق و افغانستان کشوری بر ساخته نیست که بتوان نقشه سیاسی آن را تغییر داد؛ استراتژی کور و راهبرد یکجانبه دونالد ترامپ همراه عروسک های خیمه شب بازیش مایک پمپئو و جان بولتون که بقای ماندن را به لقای رفتن بخشید که فکر می کردند با این پروسه ایران را به چالش و زانو در خواهند آورد که در نطفه این مسئله خفه شد و سپس به فشار حداکثری و تروریسم تمام عیار اقتصادی و برقرار کردن تحریم ها با خارج شدن از برجام در ۱۸ اردیبهشت ۹۷ و پروژه ایران هراسی روی آوردند که با تاکتیک مقاومت و اقتصاد مقاومتی و دیپلماسی اکتیو و برتر ایران مواجه شدند و این تیرناصواب آنها هم به سنگ خورد.ایران تا پایان دوره اصلاحات تهدیدی علیه جهان محسوب نمی شد که از حربه تمام گزینه ها روی میز و مکانیسم ماشه و حمله پیش دستانه برایش در سخنرانی های مضحک آنها استعمال شود. با وجود این دولت نومحافظه کار نئوکان و نظامی گرای جورج بوش در ایالات متحده حرکتی دیالتیکی را در سپهر سیاست بین الملل در اتمسفر جهان در بین کنشگران این حوزه سامان داد که در آن به موازات تغییر حاکمیت سیاسی در آمریکا از بیل کلینتون دموکرات به جورج بوش نومحافظه کار و سپس باراک اوبامای دموکرات و معتدل و سپس دونالد ترامپ جمهوری خواه نئو کابوئیسم یکجانبه گرا؛در ایران نیز قدرت از سید محمد خاتمی اصلاح طلب به محمود احمدی نژاد اصولگرا و سپس به حسن روحانی اصولگرای تکنوکرات معتدل در لوای اصلاح طلبی منتقل شده است. اصولگرایی و اعتدال گرایی به معنای اخیر خود در ایران همان راست های چپ شده ای هستند که مانند نومحافظه کاری و نئو کابوئیسم جدید در آمریکا در مبانی راست گرایی به تجدید نظر طلبی و دگم طلبی ترامپیسم روی آورده اند. محافظه کاران ایرانی همواره مدافع پرشور مالکیت و مخالف جدی اقتدار دولت بوده اند.برخلاف تصور مرسوم پیوند های اقتصادی و اجتماعی راست گرایان ایرانی در لوای پوپولیسم مانند احمدی نژاد در دولت های نهم و دهم با آزادی های لیبرالی بسیار بیش از گرایش های فکری و نظری چپ گرایان ایرانی در خدمت پوپولیسم و عوام گرایی و بسیج نمودن توده ها و دهک های پایین جامعه بوده است. اکنون اما اصولگرایان و به تبع آن نواصولگرایان شاخه منشعب شده از آنها نظیر شاخه پایداری و شاخه منتسب به رییس پارلمان تا قبل رسیدن به کرسی ریاست به تحقیر دولت می پرداختند و حالا به تقدیس دولت و تحقیر مالکیت،بزرگ شدن حجم وعده های دولت در دوران تحریم و کرونا توامان با هم آن را به ماشین بزرگی تبدیل کرده است که منجر به از رونق افتادن ارزش پول ملی و سر به ثریا کشیدن نرخ ارز و تورم و گرانی و افزایش ضریب جینی در اقتصاد شده است که اگرچه مسئولان آن را موقتی و ناشی از التهاب و جو روانی بازار و عدم برگشت ارزهای صادراتی می دانند اما در ادامه وضعیت را بغرنج و چالش زا خواهد کرد. بهای بالای نفت در دولت های نهم و دهم ثروت بی حد و‌حصری را وارد بودجه دولت احمدی نژاد کرد و حاکمیت هم به هر میزان می توانست به مردم اعانه دهد و وام هایی که فاقد چشم انداز برای پرداخت بودند که آن همه طرح های خوداشتغالی که راکد ماند و جارو کردن بیت المال و اختصاص پول های حاصل از درآمد نفت برای سفر به نیویورک خود و حلقه زنار و سپس دانشگاه ایرانیان و پروژه مسکن که میراث بد ناتمامش به دولت تدبیر و امید روحانی رسید و جراحی اقتصادی و هدفمندی یارانه ها و آزاد نمودن قیمت حامل انرژی نظیر بنزین که عملا همه ملت را وامدار دولت کرد. آمیزه محافظه کاری در فرهنگ و سنت و پوپولیسم «عوام سالاری و ستیز با نخبگان اعم از اشراف و روشنفکران» چپ جدیدی را در قالب اصولگرایان «احمدی نژادی و حلقه انحرافی» سامان داد که نمونه های غیر ایرانی بسیاری داشت.اولین نمونه آن جورج بوش نومحافظه کار رئیس جمهوری اسبق آمریکا است دونالد ترامپ و جورج بوش هم مثل محمود احمدی نژادی مبلغی مذهبی را در جلسه دولت دعوت می کرد تا پیوند های ایدئولوژی مسیحی و نومحافظه کاری را برقرا

ر سازد. با وجود این شباهت های جدی بهترین دوستان احمدی نژاد همان افرادی هستند که در مذهب گرایی شباهتی به وی و همتایان آمریکایی اش ندارند بلکه کاملا سکولار و بعضا ضد مذهب به شمار می روند. فیدل کاسترو گرگ باران دیده و‌پیر این دیر است و هوگو چاوس فقید اولین کسی که در نسل جدید به آن پیوست و مورالس از قدرت خلع شده نیز آخرین کسی که در این حلقه قرار گرفته است. چپ جدیدی که در ۳ تیر ۸۴ متولد شد برخلاف چپ کلاسیک جنبشی مترقی نبود. چرا که در شرایطی به سوسیالیسم رجوع کرد که دوره و عصر سوسیالیسم به پایان رسیده بود. سوسیالیسم در آغاز جنبش روشنفکران عصر بورژوازی بود که می کشیدند مناسبات سرمایه داری را عادلانه کنند‌. مارکس با وجود تعلق خاطر به طبقه متوسط سعی می کرد طبقه محروم را به سوی سوسیالیسم هدایت و سوق دهد و سوسیالیسم تخیلی و روشنفکری را به سوسیالیسم عامیانه و خلقی تبدیل کند همان کاری که احمدی نژادی در ایران وارونه و معکوس انجام داد اما هدف مارکس پرولتریزه کردن سوسیالیسم بود نه پوپولیستی کردن آن؛ آنچه در دوران احمدی نژاد به وقوع پیوست بازسازی مناسبات راست در صورت چپ بود .چپ گرایی برای چاوز، مورالس و احمدی نژاد لباس پینه زده ای بود که فقر را به فخر تبدیل کرد. اگر لیبرال معتقد هستند هرکسی به اندازه مالیاتی که می پردازد حق رای دارد؛ چپ های برخاسته از دنده راست «احمدی‌نژاد» بر این باورند و معتقد هستند میزان فقر هر کس رای او را تعیین می کند و با سیب زمینی می شود معاوضه اش کرد و این البته عوام گرایی ای بیش نیست و هنوز وی نامه می نویسد و نامه هایی را در دفترش پاسخ می دهد.

 

آیا این خبر مفید بود؟
کدخبر: ۲۶۹۹۶۶ //
ارسال نظر