رفتار زشت کارمند مرد با همکار خانمش/ او بازداشت شد!
پدرم بعد از آن که بازنشسته شد، اخلاق و رفتارش نسبت به من تغییر کرد. او می دانست که در سال های گذشته برای آن که نامادری ام را نرنجاند، بارها قلب مرا شکسته است به طوری که در زندگی دچار سختی های شدیدی شده ام اما اکنون مانند کوهی پشت سرم ایستاد.
دختر 40 سالهای که برای شکایت از یکی از همکارانش وارد کلانتری شده بود، در حالی که بیان میکرد هیچ گاه حاضر به گذشت نیستم زیرا وقتی مردی دختری را در محل کارش کتک میزند و او را بیحجاب میکند، باید به اشد مجازات قانونی برسد.
سرنوشت تلخ دختر مشهدی
این دختر جوان در تشریح سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: یک ساله بودم که مادرم در یک حادثه ناخواسته جان سپرد و من از همان دوران نوزادی از مهر و محبت مادر محروم بودم. هنوز مدت کوتاهی از اولین سالگرد مادرم نگذشته بود که پدرم با دختری از هم دانشگاهیهایش ازدواج کرد به شرط آن که «آسیه» مرا زیر بال و پر خودش بگیرد و بزرگم کند اما وقتی مراسم ازدواج آن ها برگزار شد، نامادریام زیر همه قول و قرارهایش زد و سرپرستی مرا به عهده نگرفت. آن چه بعدها فهمیدم این بود که آسیه ادعا می کرد هنگام ازدواج با پدرم به هیچ یک از بستگانش نگفته است که شوهرش از همسر قبلی خود فرزند دختری دارد! او به همه گفته بود با مهندسی ازدواج کرده است که نامزدش در یک حادثه ناگهانی فوت کرده و اکنون به خواستگاری او آمده است.
خلاصه در این شرایط، پدربزرگ مادریام مرا نزد خودش برد تا کنار آنها زندگی کنم. پدربزرگ و مادربزرگم آن قدر به من عشق می ورزیدند که هیچ گاه احساس غربت نمیکردم. آنها مانند یک شاهزاده به خواستههایم جامه عمل می پوشاندند و توجه زیادی به من داشتند. اما این سالهای توأم با خوشبختی زیاد طول نکشید و پدربزرگ و مادربزرگم نیز به رحمت خدا رفتند. به همین دلیل دوباره مجبور شدم نزد نامادریام بازگردم اما رفتار آسیه با من خیلی وحشتناک بود. او به شدت آزارم می داد و هرگاه یکی از بستگانش به منزل ما می آمد، او مرا داخل انباری میانداخت و تاکید میکرد که صدایم در نیاید. این در حالی بود که پدرم به خاطر موقعیت شغلیاش مجبور بود روزهای زیادی را در ماموریت کاری باشد و نامادری ام نیز از این شرایط سوءاستفاده می کرد. حتی بی مهریهای او به جایی رسید که خواهران و برادران ناتنیام را نیز به اذیت کردن من ترغیب میکرد اما من همه این سختیها را تحمل می کردم تا روزی به خوشبختی برسم.
بدرفتاری های نامادری
پدرم به خوبی می دانست که آسیه رفتار خوبی با من ندارد و من روزها و شب های زیادی را با غصه و غم سپری می کنم ولی برای آن که زندگیاش از هم نپاشد، چشمهایش را به روی رفتارهای زشت نامادریام میبست. خلاصه در همین شرایط دیپلم گرفتم و در یکی از دانشگاههای معتبر غرب کشور پذیرفته شدم. البته رتبه کنکورم طوری بود که میتوانستم به راحتی در دانشگاه مشهد قبول شوم ولی با این کار سعی می کردم از خانواده ام دور باشم تا زندگی آرامی را تجربه کنم.
در طول 4 سال دوران تحصیل، در خوابگاه دانشجویی روزگار می گذراندم و خیلی کم به مشهد میآمدم، از سوی دیگر به محض این که تحصیلاتم در یک رشته دانشگاهی به پایان می رسید، بلافاصله دوباره در رشته دیگری ادامه تحصیل می دادم به گونهای که تاکنون در چندین رشته کارشناسی دانشگاهی دانش آموخته شدهام ولی از میان آن ها فقط به رشته مهندسی علاقه خاصی دارم، به همین خاطر نیز در یک شرکت پیمانکاری مشغول کار شدم و زندگی مستقلی برای خودم تشکیل دادم تا از نظر مالی هیچ نیازی به خانواده ام نداشته باشم.
البته شاید هم دلیل موفقیتهایم در زندگی، سختیهایی باشد که به ناچار آنها را تحمل کردم ولی هیچ کدام از فرزندان نامادریام موفق به ادامه تحصیل نشدند و در زندگی شخصی نیز توفیقی نداشتند. در همین حال وقتی پدرم بازنشسته شد و در این روزها فرصتی برای اندیشیدن به گذشته پیدا کرد، تازه فهمید که در این سالها در حق من ظلم کرده است و تصمیم گرفت گذشته را به نوعی جبران کند. او این روزها مانند کوهی پشت سرم ایستاده و من هم پناهگاه مستحکمی یافته ام تا جایی که وقتی روز گذشته یکی از همکارانم با یک بهانه واهی دستش را روی من بلند کرد و در جمع همکارانم به شدت مرا کتک زد، به طوری که حجاب از سرم افتاد و آبرویم رفت، پدرم با قدرت وارد ماجرا شد و برایم وکیل گرفت تا آن همکار مرد را به سزای اعمالش برساند. پدرم می گوید اگر قرار باشد مردی به خودش اجازه بدهد در محیط کار دست روی یک زن بلند کند دیگر سنگ روی سنگ بند نمی شود .
این خبر مربوط به مرداد 99 بوده و صرفا جهت عبرت آموزی در سایت خبری منیبان بازنشر شده است.