از تجاوز در رستوران تا صیغه مخفیانه
زن جوانی که به طور مخفیانه صیغه مردی شد و از باردار است، درباره سرگذشت تلخ خود می گوید.
زن ۳۰ ساله ای است که برای شکایت از جنین کشی همسرش به کلانتری مراجعه کرده بود، گفت: از همان دوران نوزادی به بیماری دیابت مبتلا بودم و برای همین هزینه های درمانی زیادی را روی دوش پدر کارگرم می گذاشتم ۳ خواهر و برادرم نیز با همین درآمد کارگری پدرم ازدواج کردند و به دنبال سرنوشت خودشان رفتند اما من در حالی که وارد پانزدهمین بهار زندگی ام شده بودم ناگهان مادرم را از دست دادم و روزگارم سیاه تر شد چرا که من از همان دوران کودکی نقص عضوی در چهره ام داشتم و همه اطرافیان و نزدیکانم مرا دختری «زشت رو» می پنداشتند اگرچه سعی می کردم به این حرف ها توجهی نکنم ولی خودم را فریب می دادم چون واقعا زیبایی ظاهری از نظر چهره نداشتم با وجود این تا مقطع دیپلم درس خواندم.
هنگامی که ورود به ۱۷ سالگی را جشن می گرفتم و در کلاس سوم دبیرستان تحصیل می کردم مرد ۳ زنه ای به خواستگاری ام آمد که همه زن های او نازا بودند و باردار نمی شدند.
«قربان محمد» که دوست داشت به هر طریقی صاحب فرزند شود با پولی که به عنوان شیربها به پدرم داد مرا به عقد خودش درآورد تا برای او فرزندی به دنیا بیاورم که به قول خودش کسی پای تابوتش را بگیرد!
«قربان محمد» مردی بازاری بود و درآمد بالایی داشت اما من هم بعد از ۵ سال زندگی مشترک با او صاحب فرزندی نشدم به همین دلیل «قربان محمد» نزد پدرم رفت و در حالی با پرداخت مبلغی پول اجازه طلاق مرا گرفت که پدرم نیز با زن دیگری ازدواج کرده بود و به این پول نیاز داشت بالاخره «قربان محمد» مرا طلاق داد و من دوباره به خانه پدرم بازگشتم اما این بار اوضاع فرق می کرد نه تنها کسی مانند مادرم نبود که ناز مرا بکشد بلکه مادرخوانده ام مدام غر می زد و مرا تحقیر می کرد که چرا مزاحم آرامش و آسایش او شده ام!
بعد از مدتی پدرم به ناچار مبلغی را برای رهن منزلم پرداخت تا از شر من خلاص شود. حدود یک سال به تنهایی در منزل رهنی زندگی کردم و در پی یافتن شغلی بودم که با معرفی یکی از دوستانم به رستورانی رفتم تا آن جا کار کنم. مالک رستوران نیز مرد جوانی بود که خودش آن جا را با یکی از دوستانش اداره می کرد.
هنوز مدت زیادی از حضورم در رستوران نمی گذشت که روزی برای استراحت به اتاقی رفتم که داخل رستوران بود اما ناگهان «نعیم» با حالتی غیرطبیعی و مست به درون اتاق آمد و قصد داشت تا مرا مورد تعرض قرار دهد ولی من که متوجه افکار پلید و شیطانی او شده بودم با جیغ و فریادهای بلند از دیگر افراد حاضر در رستوران کمک خواستم در این هنگام بود که «عابد» (دوست نعیم) با شنیدن صدای جیغ های من، سراسیمه خودش را به داخل اتاق رساند و مرا از چنگ «نعیم» رها ساخت.
آن روز تصمیم گرفتم تا از «نعیم» شکایت کنم اما «سعید» مانع شد و ادعا کرد که «نعیم» به من علاقه دارد و از او خواسته تا از من خواستگاری کند. خلاصه با اصرار سعید و به طور پنهانی به عقد موقت نعیم درآمدم تا از این بی کسی و بی سروسامانی نجات یابم و هم این که به قول «سعید» حامی و پشتیبانی در زندگی داشته باشم! چرا که «نعیم» متاهل بود و نمی خواست خانواده اش در جریان ازدواج او قرار بگیرند!
بعد از ازدواج با «نعیم» روزهای خوبی را سپری می کردم تا این که متوجه شدم باردار هستم. وقتی موضوع را به همسرم گفتم او نه تنها خوشحال نشد بلکه اصرار داشت که من باید جنینم را سقط کنم! ولی من نمی توانستم جان یک موجود را بگیرم و از سوی دیگر هم خیلی دوست داشتم فرزندی داشته باشم!
این گونه بود که به همراه «نعیم» نزد پزشک رفتم و چند بار هم به سونوگرافی مراجعه کردیم که سلامت جنینم را تایید کند. در همین حال و به توصیه پزشک معالج در استراحت به سر می بردم و باید داروهای تقویتی را استفاده می کردم که برایم تجویز کرده بود ، یک روز «نعیم» اصرار کرد تا خودش داروها را برایم تهیه کند اما وقتی داروها را به من داد طرز استفاده آن با آن چه پزشک معالجم گفته بود تفاوت داشت با وجود این اهمیتی ندادم و توجهی به این موضوع نکردم ولی روز بعد جنینم سقط شد و من از شدت ناراحتی خیلی اشک ریختم چرا که طبق نظر سونوگرافیست جنینم کاملا سالم بود بعد از این ماجرا دچار نوعی دردهای عجیب شدم و دوباره نزد پزشک معالج رفتم او از شنیدن سقط جنین بسیار تعجب کرد و سوالاتی از من کرد وقتی ماجرای داروها را گفتم حیرت زده نگاهم کرد و گفت: من این داروها را تجویز نکردم این ها داروی سقط جنین غیرمجاز است که به صورت کاملا غیرقانونی و توسط سودجویان و قاچاقچیان فروخته می شود!
تازه فهمیدم که «نعیم» چه بلایی به سرم آورده است این بود که به کلانتری آمدم تا از او به اتهام جنین کُشی شکایت کنم و …
برای ورود به کانال تلگرام فرتاک نیوز کلیک کنید.