//
کدخبر: ۸۴۸۰۳ //

دردسر ارتباط پنهانی دریا دختر پولدار با جوان موتورسوار

دختر نوجوان پول‌داری که به‌اتهام همدستی با سارق گوشی‌قاپ دستگیر شده بود، علت تن‌دادن به چنین‌ خفّتی را تنهایی و لج‌ بازی با والدینش عنوان کرد.

به گزارش فرتاک نیوز،

دختر نوجوان دچار ترس و وحشت شدیدی شده بود و با چشمانی اشک ‌بار درحالی‌که صدایش می‌لرزید، قسم می‌خورد که از سرقتی ‌بودن گوشی تلفن‌همراهش خبر ندارد.

او که دغدغه زیادی برای رویارویی با پدرومادرش داشت و می‌ترسید با آنان روبه ‌رو شود، از پلیس خواست که آنان را به کلانتری احضار نکنند. دریا هفده سال دارد و تنها فرزند خانواده‌ای است که پدرومادرش برای رفاه او هیچ کم‌ و کسری نگذاشته‌اند. دختر نوجوان قبل از آنکه سفره دلش را باز کند، گفت که پدرومادرش هر دو کارمند هستند و درگیری شغلی زیادی دارند.

او درحالی‌که گریه امان حرف ‌زدن را از او گرفته بود، گفت: همیشه از تنهایی رنج می‌بردم و با خودم می‌گفتم چه می‌شد که مثل دخترخاله و دخترعمویم، خواهر‌وبرادری داشتم. تنهایی عذابم می‌داد. تا این ‌لحظه هر چه خواسته‌ام، پدرومادرم برایم مهیا کرده‌اند. آن‌ها مرا خیلی دوست دارند؛ اما هرموقع درباره اینکه چرا فرزند دیگری نمی‌آورند، سوال می‌کردم، آنان می‌گفتند می‌خواهیم تو را به بهترین شکل ممکن بزرگ کنیم و به سر‌وسامان برسانیم و چنانچه از عهده این کار بربیاییم، باید کلاهمان را به آسمان بیندازیم.

دریا که اشک‌هایش تمام شده بود، عنوان کرد: من از اینکه تنها بودم، همیشه رنج می‌بردم. از اینکه در تفریح‌هایمان تنها بودم و کسی را در کنار خود نداشتم، عذاب می‌کشیدم. منتظر یک روز تعطیل بودیم تا از خانه بیرون بزنیم و به دیدن مادربزرگ و دیگراقوام برویم؛ اما روز‌های تعطیل هم پدر‌ومادرم خسته بودند، می‌گفتند باید کارهای عقب ‌افتاده خانه را انجام بدهند. حدود یک سال قبل بود که خاله‌ام برای دخترش یک گوشی تلفن‌همراه هوشمند خرید. مادرم با دیدن این گوشی تلفن به خاله‌ام گفت ما هم قرار است که برای دریا یک گوشی بخریم. ما همان‌روز بعداز‌ظهر به بازار رفتیم و مادر و پدرم یک گوشی گران ‌قیمت برایم خریدند. منتظر بودم تا دخترخاله‌ام را ببینم و رویش را کم کنم.

دختر جوان ادامه داد: از فردای آن‌روز متاسفانه گوشی تلفن ‌همراهم را به ‌طورمخفیانه به مدرسه بردم. یکی از روزها یکی از هم‌ کلاسی‌هایم شماره پسری جوان را به من داد. این اولین گام به ‌سوی بدبختی‌هایی بود که سرم آمد. در فضای مجازی با این پسر رابطه برقرار کرده بودم که مادرم و پدرم از این جریان باخبر شدند. آن‌ها بلافاصله گوشی را از من گرفتند و می‌گفتند تو لیاقت داشتن این گوشی خوب را نداری. با این اشتباه حس بی‌اعتمادی شدیدی را برای آن‌ها به وجود آورده بودم. مادرم به‌شدت مرا کنترل می‌کرد و حتی با من قهر کرده بود.

دریا افزود: چندروزی از این ماجرا گذشته بود که به شماره‌ تلفن پسر جوان زنگ زدم و او وقتی فهمید گوشی‌ام را گرفته‌اند، گفت برایم یک گوشی می‌آورد تا به ‌طور پنهانی و دور از چشم دیگران با هم ارتباط داشته باشیم. سخت‌گیری‌های پدرومادرم لج مرا درمی‌آورد. حسام چند بار بعد از تعطیلی مدرسه با موتور‌سیکلت مرا به این‌ طرف و آن‌ طرف برد و با هم دور می‌زدیم. دوسه‌هفته از این ماجرا گذشته بود که او یک گوشی تلفن‌همراه برایم آورد؛ اما به‌محض آنکه سیم‌کارت هدیه را داخل گوشی گذاشتم و آن را روشن کردم، پلیس با من تماس گرفت و من به کلانتری احضار شدم. آنجا فهمیدم که حسام مرتکب چه حماقتی شده است. گوشی از یکی از شهروندان زورگیری شده بود و من هم هیچ پاسخی برای آن نداشتم.

دختر جوان خاطرنشان کرد: آبرویم رفته بود. در آن لحظه که باید بیشتر به خودم فکر می‌کردم، بیشتر به فکر پدرومادرم بودم. چگونه می‌خواستم در چشم آنان نگاه کنم؟ پدر‌ومادرم برای من کم ‌کاری نکرده بودند؛ اما من آنان را فریب دادم. من با پسری رابطه برقرار کرده بودم که هیچ شناختی از او نداشتم. من حتی آدرس او را درست نمی‌دانستم. به ماموران هم حق می‌دهم که باور نکنند من این گوشی را ندزدیده‌ام. حال باید به انتظار دستگیری پسری که بر ترک موتورش می‌نشستم و هزاران آرزو در سر می‌پروراندم باشم تا شاید آن‌لحظه از این اتهام خلاص شوم.

 

آیا این خبر مفید بود؟
کدخبر: ۸۴۸۰۳ //
ارسال نظر