//
کدخبر: ۴۸۸۲۳۸ //

حکایت پادشاه ، وزیر و غلام| تغییر سرنوشت در یک لحظه

از غلامی تا وزارت؛ حکایتی از تدبیر و حکمت

حکایت پادشاه ، وزیر و غلام| تغییر سرنوشت در یک لحظه
به گزارش فرتاک نیوز،

 

پادشاهی به وزیرش گفت: ۳ سوال می کنم فردا اگر جواب دادى وزیر هستى و اگر نه از مقامت عزل می شوى.

ـ سوال اول: خداوند چه می خورد؟

ـ سوال دوم: خداوند چه می پوشد؟

ـ سوال سوم: خداوند چه کار میکند؟

وزیر که جواب سوال ها را نمى دانست؛ ناراحت بود. غلامى فهمیده و بسیار زیرک داشت و به غلامش گفت: سلطان ۳ سوال کرده اگر جواب ندهم برکنار می شوم و هر سه سوال را به غلام حکایت کرد.

غلام گفت: جواب هر سه را می دانم؛ ولى حالا فقط دو جواب را می گویم، این که خداوند چه می خورد؟ غم بنده هایش را مى خورد. این که خداوند چه مى پوشد؟ خداوند عیب هاى بنده هایش را مى پوشد.

اما پاسخ سومی را اجازه دهید فردا بگویم.

فردا وزیر و غلام نزد پادشاه رفتند. وزیر به دو سوال جواب داد. سلطان گفت: درست است؛ ولى بگو جواب ها را خودت پیدا کردى یا از کسى پرسیدى؟

وزیر گفت: این غلام من انسان فهمیده یى است جواب ها را او داد.

پادشاه گفت: پس لباس وزارت را بکش و به این غلام بده و غلام هم لباس نوکرىاش را کشید و به وزیر داد.

بعد وزیر به غلام گفت پس سوال سوم چى شد؟

غلام گفت: آیا هنوز نفهمیدى! خداوند چه کار میکند؟ خدا در یک لحظه غلام را وزیر میکند و وزیر را غلام

آیا این خبر مفید بود؟
کدخبر: ۴۸۸۲۳۸ //
ارسال نظر