//
کدخبر: ۴۸۹۵۶۷ //

اسب سوار و مرد افلیج: حکایتی از جوانمردی و خیانت

اسب سوار و مرد افلیج: حکایتی از جوانمردی و خیانت
به گزارش فرتاک نیوز،

اسب سواری، مرد فلجی را سر راه خود دید که از او کمک میخواست. مرد سوار دلش به حال او سوخت، از اسب پیاده شد و او را از جا بلند کرد و بر روی اسب گذاشت تا او را به مقصد برساند!

مرد افلیج که اکنون خود را سوار بر اسب میدید دهنه ی اسب را کشید و گفت: اسب را بردم و با اسب گریخت!

پیش از آنکه دور شود صاحب اسب داد زد: “تو تنها اسب را نبردی، جوانمردی را هم بردی! اسب مال تو؛ اما گوش کن ببین چه می گویم". مرد افلیج اسب را نگه داشت. مرد سوار گفت: “هرگز به هیچ کس نگو چگونه اسب را به دست آوردی!” میترسم که دیگر “هیچ سواری” به “پیاده ای” رحم نکند!

 

آیا این خبر مفید بود؟
کدخبر: ۴۸۹۵۶۷ //
ارسال نظر