//
کدخبر: ۴۹۹۴۰۸ //

حکایت رازی که درون یک جعبه بود

مردی نزد حکیمی رفت تا راز خوشبختی را بیاموزد، اما پاسخ حکیم، او را به چالشی عجیب کشاند.

حکایت رازی که درون یک جعبه بود
به گزارش فرتاک نیوز،

شخصی، نزد حکیمی رفت و گفت: «ای حکیم، راز خوشبختی و پیروزی را به من بیاموز.»

حکیم گفت: «اگر فردا بیایی، رازی را برای تو خواهم گفت.» آن مرد رفت و فردا بازگشت.

حکیم جعبه‌ای به او داد و گفت: «مواظب باش! درِ این جعبه نباید باز شود.»

شخص با شگفتی جعبه را گرفت و راه افتاد. در راه به این فکر می‌کرد که درون جعبه چیست و چرا او نباید درِ آن را باز کند.

وقتی به خانه رسید، صبرش تمام شد و درِ جعبه را باز کرد. ناگهان، موشی از جعبه بیرون پرید و رفت.

آن شخص با دیدن موش، خشمگین شد و نزد حکیم بازگشت و گفت: «ای حکیم، من از تو رازی خواستم، تو موش به من دادی!»

حکیم گفت: «ای نادان، تو که نمی‌توانی یک موش را در جعبه نگه داری، چطور می‌توانی رازی را نزد خود حفظ کنی؟»

آیا این خبر مفید بود؟
کدخبر: ۴۹۹۴۰۸ //
ارسال نظر