حکایت جالب دو سائل و مرغ بریان
این حکایت روایت سرگذشت مردی است که روزی سائلی را ناامید کرد.

روزی مردی با عیالش مشغول غذا خوردن بود و در میان سینی ایشان مرغ بریان شده ای قرار داشت. در آن حال، سائلی به در خانه امد و آنها او را مایوس کردند.
اتفاق افتاد که آن مرد فقیر شد و زنش را طلاق داد، و آن زن شوهر دیگری اختیار کرد.
روزی شوهر با او غذا می خورد و مرغ بریانی نزد ایشان بود که ناگاه سائلی به در خانه آمد.
آن مرد به عیالش گفت: این مرغ را به این سائل بده. آن زن چون مرغ را نزد سائل برد. دید شوهر اولش است؛ مرغ را به او داد و گریان برگشت.
شوهر از سبب گریه اش سوال کرد؛ گفت : سائل شوهر سابق من بود و قصه محروم نمودن آن سائل را نقل کرد.
شوهرش گفت :والله آن سائلی که محرومش نمودید، من بودم!