//
کدخبر: ۴۷۷۸ //

افکار منفی چه بلایی سر مغزتان می‌آورد

ما با یک مغز شگفت‌انگیز رشد کرده‌ایم تا تصمیم بگیریم و به چیزها و افکار منفی که امنیت‌مان را تهدید می‌کنند به سرعت واکنش نشان دهیم. قابلیت سازگاری با شرایط برای تصمیم‌گیری در هنگام مواجهه با رویدادهای ترسناک به ما کمک کرده‌است زنده بمانیم.

افکار منفی چه بلایی سر مغزتان می‌آورد

 

 

به گزارش «فرتاک نیوز» وقتی نگران هستیم یا افکار منفی در سر داریم، مغزمان را فریب می‌دهیم که فکر کند یک تهدید آنی وجود دارد و باید مراقب آن باشیم. در نتیجه، واکنش جنگ و گریز ما وارد عمل می‌شود تا استرس را مهار کند.

مغز ما طوری سیم‌کشی شده‌است که به رویدادها، حرف‌ها، و رفتارهای منفی زودتر از چیزهای مثبت واکنش نشان می‌دهد. وقتی مثبت فکر می‌کنیم، مغزمان تصور می‌کند همه‌چیز تحت کنترل است و هیچ اقدامی لازم نیست.

فکر منفی چگونه روی مغزتان اثر می‌گذارد

پژوهشگران مجله‌ی کلینیکال سایکالوجی در پژوهشی تاثیرات نگرانی را روی انجام دادن یک وظیفه بررسی کردند. آنها از شرکت‌کننده‌ها خواستند اشیایی را در دو گروه مرتب‌کنند. آدم‌هایی که گزارش کرده‌بودند ۵۰درصد اوقات یا بیش‌تر نگران هستند، با بالا رفتن سطح دشواری وظیفه‌ی مرتب‌سازی، اختلال چشمگیری در توانایی مرتب‌سازی‌شان نشان دادند.

این پژوهشگران در پژوهش بعدی توانستند نشان دهند این اختلال نتیجه‌ی بالا رفتن میزان تفکر منفی است. وقتی مغز با وظایف پیچیده مواجه می‌شود، تفکر منفی به توانایی شما در پردازش اطلاعات و تفکر واضح آسیب می‌زند.

اگر نظر پژوهشگران درست باشد، تفکر منفی درباره‌ی مشکلات‌تان نه‌تنها کمکی به حل آنها نمی‌کند، بلکه در واقع فکر کردن به یک راه‌حل مفید را برای‌تان دشوارتر می‌کند.

آمیگدال و حافظه

اگر تمایل دارید نسبت به استرس واکنشی هیجانی نشان دهید، ممکن است علت‌اش تغییراتی باشد که تفکر منفی در مغزتان ایجاد کرده‌است. آمیگدال تجربیات منفی را در مغز ذخیره می‌کند. هم‌چنین، آمیگدال مسئول واکنش جنگ و گریز مغز است. کورتکس جلویی مغز واکنش‌های ما را به عوامل استرس‌زا تعدیل می‌کند.

فردی که در اوضاعی استرس‌زا مثل ماندن در ترافیک است، به‌طور معمول سطح تهدیدی را که متوجه امنیت او است ارزیابی می‌کند و محاسبه می‌کند که آن تهدید کم‌تر از سطح آزاردهندگی است و تا پایان ترافیک آرامش خود را حفظ می‌کند.

در مقابل، اگر یک فرد قبلا در معرض استرسی بوده‌است که زندگی‌اش را تهدید کرده‌است، و از اختلال استرس پس از سانحه رنج می‌برد، ترافیک را به عنوان تهدیدی برای امنیت‌اش می‌بیند و طوری واکنش نشان می‌دهد که انگار مورد حمله قرار گرفته‌است. او نمی‌تواند تهدید حقیقی را از استرس درک‌شده تشخیص دهد و واکنشی هیجانی نشان می‌دهد.

تالاموس استرس را درک می‌کند

تالاموس مسئول این است که سیگنال‌های حسی و حرکتی را به سایر نقاط بدن ارسال کند اما نمی‌تواند درک کند که افکار منفی با خطر واقعی یکسان نیست. وقتی افکار منفی در سر دارید، تالاموس تصور می‌کند باید بدن را برای فرار آماده کند. در نتیجه بدن‌مان نشانه‌های استرس واقعی را از قبیل طپش قلب، فشار خون بالا، و برانگیختگی شدید تجربه می‌کند.

تصور کنید در سکوت نشسته‌اید و ناگهان نشانه‌های جسمانی ترس را حس می‌کنید. حس می‌کنید ضربان قلب‌تان بالا می‌رود، تنفس‌تان سریع می‌شود، عرق می‌کنید، و فشار خون‌تان بالا می‌رود. علت این نشانه‌ها را جست‌وجو می‌کنید، اما وقتی هیچ توضیح عقلانی برای واکنش ترس وجود ندارد، یعنی تالاموس باعث شده‌است دچار حمله‌ی هراس یا وحشت‌زدگی بشوید.

افکار منفی با تحریک همین واکنش استرس، روی مغزمان تاثیر می‌گذارند. استرس مزمن تاثیر فیزیکی روی بدن‌مان دارد و می‌تواند بهداشت و سلامت‌مان را تحت تاثیر قرار دهد.

کورتیزول و استرس

استرس ناشی از فکر منفی تغییراتی در مغز ایجاد می‌کند که ممکن است روی احتمال بروز اختلال‌های روانی از قبیل اضطراب، افسردگی، بیش‌فعالی، اسکیزوفرنی و اختلالات روحی تاثیر داشته‌باشد.

در مغز آدم‌هایی که دچار اختلال استرس پس از سانحه هستند چیزهای غیر طبیعی مشاهده شده‌است. یکی از این چیزها میزان ماده‌ی خاکستری نسبت به ماده‌ی سفید است. تفاوت بین این دو آن است که ماده‌ی خاکستری جایی است که نورون‌ها اطلاعات را پردازش می‌کنند در حالی‌که ماده‌ی سفید یک شبکه‌ی فیبری است که نورون‌ها را به هم متصل می‌کند. استرس مزمن در ماده‌ی سفید اتصالات بیش‌تر، اما نورون‌های کم‌تری تولید می‌کند.

توازن ماده‌ی خاکستری و ماده‌ی سفید در مغز برای زمان‌بندی برقراری ارتباط در مغز اهمیت دارد. گفته می‌شود اختلال در اتصالات هم روی روحیه و هم روی خاطرات مربوط به آن روحیه اثرگذار است.

مشکل این‌جا است که مغز ما در یادگیری از تجربیات بد خوب است و در یادگیری از تجربیات خوب بد است. دکتر ریک هنسون، خالق دوره‌های درونی‌سازی خوبی، که یک برنامه‌ی تعلیم مغز به بالا بردن شادی با استفاده از ذهن است، می‌گوید آدم‌هایی که برنامه‌های آموزش مغز را به‌طور کامل گذرانده‌اند تا افکار مثبت را جایگزین افکار منفی کنند”به‌طور چشمگیری اضطراب و افسردگی کم‌تر، و خودکنترلی، دوست‌داشتن، محبت به دیگران، عشق، سرخوشی، قدرشناسی، اعتماد به‌نفس، محبت نسبت به خود، رضایت از زندگی، و در کل شادی بیش‌تری حس می‌کنند.”

با حذف افکار منفی، بهبود بخشیدن به مغز امکان‌پذیر است. جایگزینی افکار مثبت با افکار منفی، یعنی تعلیم مغزتان را درست مثل یک حیوان خانگی تعلیم دهید. شما برای رفتارهای خوب یک حیوان خانگی به آن پاداش می‌دهید، و مغزتان مانند همین است، افکار مثبت باعث ایجاد لذت در مغز می‌شوند، که این خود یک پاداش است. وقتی احساس لذت می‌کنیم، خواهان لذت بیش‌تری می‌شویم، پس به مغزتان افکار مثبت بدهید و آن را با یک روند ثابت لذت پاداش به خود، ادامه دهید

 

 

 

منبع: بهداشت نیوز
آیا این خبر مفید بود؟
کدخبر: ۴۷۷۸ //
ارسال نظر