زنگ خطر برای نسیم/چرا خندوانه به این روز افتاد؟
از خرداد ۱۳۹۳ و پخش فصل اول «خندوانه» تا الان حدودا هفت سال گذشته و به تحقیق هفت فصل از این برنامه روی آنتن رفته است؛ برنامهای که با وجود پخش از یک شبکه تازه متولدشده و غیرسراسری مثل «نسیم» توانست بهسرعت جای خود را بین مخاطبان تلویزیونی باز کند و آرامآرام تبدیل به یکی از چند برنامه معدود موفق تلویزیون شد؛ برنامهای که میخواست باعث ایجاد شادی و نشاط در خانوادهها و جامعه باشد و به گفته سازندگانش سعی کرد تاثیر خنده بر عملکرد بهتر فرد را براساس تحقیقات گسترده علمی بگوید و آن را عملی کند.
روزنامه «فرهیختگان» در ادامه نوشت: البته که این نظریه موافقان و مخالفانی هم داشت. گروهی که همین اندازه را هم غنیمت میدانستند و گروهی دیگر که میگفتند آنقدر مشکلات و تلخیها زیاد است که با ۱۰ «خندوانه» هم حلشدنی نیست. با تمام این اختلاف نظرات اما این برنامه محبوب شد و ادامه پیدا کرد. در ۶ فصل این برنامه و قبل از سری هفتم، چهرهها و بخشهای تازهای وارد این برنامه و فراتر از آن وارد رسانه شدند و بسیاری از آنها مانند «جنابخان» (محمد بحرانی) و «نیما شعباننژاد» توانستند شهرت زیادی به دست آورند و در آثار دیگر سینما و تلویزیون هم حضور پررنگتری داشته باشند. بسیاری از چهرههای غیرمشهور که از مخاطبان این برنامه هم بودند در مسابقه «خندانندهشو» معروف شدند و در فصلهای بعدی از آنها استفاده شد.
«خندوانه» البته حاشیههای فراوانی از طرف رامبد جوان یا میهمانها در این سالها داشته و از آنسو هم در بزنگاههای مختلف، کارکردهای متفاوتی نیز پیدا کرد؛ از ترویج کتابخوانی تا تشویق به مصرف صحیح آب و کمک به مناطق سیلزده یا زلزلهزده. حتی آنقدر برنامههای ترویج کتابخوانیاش دیده شد که باعث افزایش چشمگیر تیراژ کتابها میشد و ناشران و نویسندگان سر و دست میشکستند که کتابشان در خندوانه تبلیغ شود و بتوانند چاپهای دورقمی یا احیانا سهرقمی آنها را تجربه کنند. برای آنهایی که به اعداد علاقه دارند باید بگوییم که فصل اول این برنامه ۱۱۴، فصل دوم ۱۵۷، فصل سوم ۱۳۷، فصل چهارم ۱۸۷، فصل پنجم ۴۹ و فصل ششم خندوانه ۶۴ قسمت داشت و این رقمها حتما از نگاه برنامهسازی و مخاطب معنادار هستند اما در این گزارش میخواهیم بیشتر درباره فصل هفتم خندوانه حرف بزنیم. فصلی که از ۲۰ اسفند سال گذشته شروع شد و بیشترین اختلاف زمان ساخت را با فصل قبلیاش دارد و همین اختلاف البته باعث به وجود آمدن شائبهها و شایعاتی هم شد. شایعاتی که یک پایش در کانادا بود و یک پای آن در تهران و آخر هم مشخص نشد که صداوسیما نخواست خندوانه ساخته شود یا مجری و تهیهکننده این برنامه به این تصمیم رسیدند؟ با همه این حرفها و در اوج نیاز صداوسیما به برنامههای جذاب برای نگهداشتن مردم در خانه بهخاطر کرونا، خبری از «خندوانه» نبود و پس از نزدیک به دوسال، فصل هفتم آن ساخته شد و همچنان درحال پخش است و مشخص نیست اینبار تا چند قسمت ادامه داشته باشد.
پناه بر جنابخان
با اینکه رامبد جوان در قسمتهای ابتدایی، مخاطبان را به «مقاومت» در این شرایط دعوت میکرد اما انرژی پایین خودش و خستگیاش جلوی دوربین، واضحتر از این است که با چند خنده مصنوعی پنهان شود و مقایسه اجرای او با فصلهای ابتدایی خندوانه این تفاوت آشکار را نشان میدهد. با همه این خستگیها اما رامبد جوان آنقدر باهوش است که نخواهد بار برنامه را بهتنهایی به دوش بکشد و اینبار بهطرز ملموس و معناداری، زمان و آزادی عمل بیشتری را به جنابخان داده تا هم از مسائل سیاسی روز بگوید و هم اجازه استراحت بیشتری به خودش بدهد. اگر بخواهیم مجدد مقایسه کنیم، میتوانیم ببینیم که سهم حضور جنابخان در فصل هفتم بهمراتب بیشتر از فصلهای قبلی، بهجز فصلی که در آن حضور نداشت، شده و این سهم بیشتر منجر به ساخت یک دکور ثابت هم شده است. دکوری که همانند دکور کلی برنامه نه زیباست و نه مفید در جلو بردن برنامه و نه موثر در تنوع بصری بینندگان. دکوری شلخته و بیمعنی که تصویربرداران و کارگردان تلویزیونی این برنامه را هم گاهی گیج میکند و نمیدانند که باید با آدمها و اشیای انتهای تصاویر چه کنند و درنهایت هم تصمیم میگیرند که بدون دلیل آدمهای پشت صحنه دیده شوند و معلوم هم نمیشود که دلیل این امر چیست؟ قطعا دلیلش هرچه باشد، ایجاد صمیمیت با مخاطب نیست.
جنابخان در فصل هفتم شبیه مارادونای آرژانتین جامجهانیهاست. اگر او خوب باشد، خندوانه هم خوب است و اگر نباشد هم که تکلیف روشن است. جنابخان درواقع آمده تا کسی حواسش به این نباشد که در فصل هفتم خبری از خلاقیت نیست و اوج تنوع و تفاوت خندوانه ایجاد «تم» در برخی قسمتهای نوروز بود که آنهم موافقان و مخالفان زیادی داشت. «تم» هندی، سامورایی، دهه شصتی و... از نمونههای این نوآوری بودند که برخی از آنها البته جذاب و پرطرفدار هم شدند. اگر میخواهید بدانید که فصل هفتم خندوانه چه کیفیتی دارد، کافی است که بخشهای مربوط به جنابخان را از آن حذف کنید تا نتیجه را بتوان بهتر ارزیابی کرد.
تاثیر «مردم معمولی» بر مردم ویژه
فصل هفتم خندوانه بهطور مستقیم و غیرمستقیم از شبکه نمایش خانگی تاثیر گرفته است. رامبد جوان، سریال ضعیف «مردم معمولی» را برای پلتفرم «فیلیمو» ساخت و مدیری هم «دراکولا» را برای فیلیمو و «نماوا». ارتباط سریال اول که مشخص است اما در سریال دوم، حضور محمد بحرانی و نیما شعباننژاد از چهرههای موثر خندوانه مهم است. محمد بحرانی با توجه به اندازه نقشش در سریال و برنامهریزیهای دوطرف، توانست زمان بیشتری را برای خندوانه بگذارد اما نیما شعباننژاد که با کاراکتر «بایرام» در خندوانه مشهور و با نقش «هوشمند» در «هیولا» محبوبتر شد، نتوانست حضور پررنگتری در فصل هفتم خندوانه داشته باشد. البته تاثیر هیچکدام از این دو بازیگر به اندازه رامبد جوان نیست. ساخت همزمان دو اثر حتی اگر سهم یکی، بیشتر از دیگری باشد، خستهکننده و ملالآور میشود و این خستگی و ملال را میتوان در چهره رامبد جوان در زمان اجرای خندوانه دید. جالب اینکه لوکیشن «مردم معمولی» و «خندوانه» کنار هم است اما باز هم میتوان فهمید که رامبد جوان شادابتر را در سریال بخش خصوصی میبینیم و مابقی توانش را در تلویزیون. شاید اگر رامبد به حرف خواجه نظامالملک که گفت «مردی و کاری» گوش میداد و تنها به ساختن خندوانه اکتفا میکرد، خروجی بهتری داشت. دستمزدهای شبکه نمایش خانگی اما آنقدر وسوسهکننده است که بین مخاطبان و مردم ویژه و قدیمی و «مردم معمولی» تردید کنی و نهایتا شاید بهخاطر حفظ برند و ارتباط با تلویزیون، یک برنامه بهشدت متوسط را روانه آنتن تلویزیون کنی.
سالها بعد شاید کسی یادش نیاید که رامبد جوان همزمان، مردم معمولی و خندوانه را ساخته و دستمزدهایش هم خرج شده باشد اما در آرشیو رسانه میماند که در فروردین ۱۴۰۰، مخاطبان برنامههای شبکه نمایش خانگی و تلویزیون، یک سریال ضعیف و یک فصل کاملا معمولی از خندوانه را دیدند و انتقاداتی را هم داشتند که منجر به تغییرات جدی در آن سریال شبکه نمایش خانگی شد. با اینکه شرایط سخت فعلی رامبد جوان حاصل تصمیمات خودش است اما شاید اگر به عقب برگردیم، او نخواهد که همزمان دو اثر را کارگردانی کند حتی اگر دستمزد شبکه نمایش خانگیاش بهمراتب بیشتر از تلویزیون باشد. کسی باید میبود تا زمان تصمیمگیری رامبد، به او یادآوری میکرد که او محبوبیت خود را مدیون تلویزیون بوده و اساسا با تلویزیون به مردم شناخته شده است و در بزنگاهها باید این دین را ادا کند.
هنر از جیب خوردن
با وجود فاصله تقریبا دوساله بین فصل ششم و هفتم، اما انگار هیچ فکر تازهای برای سری جدید خندوانه نشده است. خندوانه در هر فصلش تلاش کرد یک اتفاق جذاب و خلاقانهای ایجاد کند و به کمک آنها کاری کند که مخاطبان بهخاطر جذابیت و هیجان این اتفاقها نتوانند از آن فاصله بگیرند. مثلا در فصل دوم، جشنواره «استنداپ کمدی» را برگزار کرد و میزان هیجان برنامه را به اوج رساند و در فصل سوم سراغ مسابقههای «لباهنگ» و «خانواده باحال» رفت. با اینکه این دو مسابقه هیچکدامشان به اندازه استنداپ کمدی، سروصدا به راه نینداختند و جذابیت ایجاد نکردند اما حداقل باعث میشدند که برنامه جریان داشته باشد و به تکرار و رخوت نیفتد. در ابتدای فصل چهارم، تنها اتفاق ویژه، برگزاری همان مسابقه انداختن توپ بسکتبال داخل تور بود که خیلی زود هم به پایان رسید و بعد از آن هم نوبت به «ادابازی» و «خندانندهشو» رسید و این دو بخش بهعنوان نجاتدهنده برنامه به میدان آمدند و اتفاقا موثر هم بودند. شاید وجود این دو بخش تازه باعث شد که فصل چهارم با وجود غیبت جنابخان به طولانیترین فصل تاریخ خندوانه تبدیل شود. شاید اگر سازندگان برنامه میخواستند در اوج خداحافظی کنند بهترین زمان ممکن پس از فصل چهارم بود. اما چند ماه بعد با فصل پنجم برگشتند و کیفیت برنامه و تعداد قسمتهایش به یک اندازه شروع به تنزل کرد. شاید از فصل پنجم دکورهایی با لوله آب در یادها مانده باشد و بازگشت جنابخان. خندوانه بدون نوآوری و با تکیه بر میهمانها و جنابخان به مسیرش ادامه داد و دلش خوش بود به وایرال شدن بخشهایی از برنامه در فضای مجازی. این روند تا فصل ششم و پس از آن تا الان هم ادامه دارد. خندوانه در فصل هفتم آشکارا و چشم در چشم مخاطبش از جیب میخورد و چیز تازهای تولید نمیکند. انگار که برای رفع مسئولیت قرار بوده برنامهای بسازند و در یک عمل انجامشده ماندهاند. با اینکه سازندگان این برنامه بخشهایی از کیفیت پایین برنامه را به کرونا ربط دادهاند اما یک بررسی ساده از ۶ فصل قبلی نشان میدهد که حاضران در استودیوی خندوانه بیشتر نقش تشویقکننده یا گروه کُر برای شعرها و ترانههای پخششده را داشتند و غیبتشان نمیتواند دلیل افت فاحش کیفیت این برنامه باشد.
خندوانه در فصل هفتم را میتوان منتخبی از فصلهای بعدی دانست. استفاده از بخشها و مسابقات تکراری و حتی میهمانهای تکراری و اجرای تکراری باعث شده که مخاطب، خیلی زود دست برنامهساز را بخواند و دنبال یک برنامه جایگزین باشد. تکراری شدن میهمانهای این برنامه هم از دیگر عوامل کاهش کیفیتش است اما این مساله هم مبتلابه برنامهای مثل «دورهمی» هم هست. میهمانهایی که میتوانند در برنامههای تلویزیون حضور پیدا کنند، دایره محدودی دارند و خیلی زود تمام میشوند. گروهی از میهمانها را تلویزیون نمیخواهد و گروهی دیگر هم تلویزیون را نمیخواهند و این میشود که یک هنرمند در هفت فصل خندوانه نزدیک به ۴ بار در آن حاضر میشود و مخاطب هم حق دارد حوصلهاش سر برود و آن میهمان هم طبیعتا حرف تازهای نخواهد داشت.
چند سالی میشود که برنامهها و سریالهای تلویزیونی برای پوشاندن ضعفهای خود دست به دامن طعنههای سیاسی میشوند تا بیشتر دیده شوند. عجیب اینکه خندوانه هم در فصل هفتمش سراغ این روش نخنما رفت و جملاتی را داخل دهان جنابخان گذاشت که کارکردش بیشتر انتخاباتی و مقطعی بود و یک واکنش آنی را برانگیخت. درحالیکه در سال ۹۶ چنین واکنشهایی در این برنامه ندیدیم و حتی در مسابقه استنداپ کمدی و دوگانه معروف امین حیایی- امیرمهدی ژوله در فصل دوم، تلاش شد برچسب سیاسیکاری به این برنامه نچسبد و تنها بهدنبال وظیفه خود در قبال ایجاد شادی و سرگرم کردن مردم در کنار تذکر نکات اخلاقی و اجتماعی باشد.
با اینکه چهار فصل ابتدایی خندوانه در استاندارد مناسبی تهیه و پخش شدند و این توقع را در مخاطب ایجاد کردند که باید برنامه باکیفیت از خندوانه ببینند اما سه فصل بعدیاش مجدد این فکر را در ذهنها انداخت که آیا یک برنامه موفق هم مانند یک بازیکن خوب باید در اوج خداحافظی کند؟
زنگ خطر برای نسیم
هرقدر برنامههای متنوع در یک شبکه بیشتر باشد دست مدیرانش در نوع مواجهه با برنامه و برنامهسازانش هم بازتر خواهد بود. در گزارشهای قبلی درباره تکیه بیش از حد به تکستارههای تلویزیونی هشدار دادیم و پیشنهاد دادیم که با شناخت، معرفی و حمایت از چهرههای تازه، هم در هزینه برنامهها صرفهجویی میشود و هم در مدیریت چهرهها امکان بیشتری به وجود میآید. سلبریتیای که میداند یک شبکه یا حتی یک سازمان به حضور او نیاز دارد، طبیعی است که ناز کند و قیمتش را بالاتر ببرد و البته خواستههایش را هم. وجود برنامههای تولیدی و متنوع و همچنین شناخت دقیق از مخاطب، مانع از ساخت برنامههای متوسط و معمولی میشود. تصور اینکه بینندگان با چهرهها و برنامههای مشهور و موفق تا آخر عمرشان عقد اخوت میبندند، غلط است و باعث بهوجودآمدن همین وضعیت فعلی میشود. هر شبکهای نیاز به چندین مجری، چندین برنامه جذاب و اساسا یک استراتژی مناسب برای برنامهسازی دارد. شبکه نسیم نزدیک به دوسالی که خندوانه تولیدی پخش نکرد، به کارش ادامه داد اما بار اصلی را روی دوش «دورهمی» انداخت و مجبور شد هزینههای بیشتری را در آنجا متحمل شود. با اینکه برنامههایی مانند «کودکشو» هم در این مدت پخش شدند و حتی یک سریال هم ساخته شد. با توجه به وظیفه ذاتی شبکه نسیم، اما این کافی نیست و قرار هم نیست بهخاطر راضی کردن مخاطب، پولهای نامتعارف به برخی چهرهها داده شود. تلویزیون و بهطور خاص شبکه نسیم، نیاز به برنامههای سرگرمکننده دارد اما نه فصل هفتم خندوانه که نه سرگرم میکند و نه میخنداند و صرفا بخشی از کنداکتور را اشغال میکند و یک برنامه معمولی را برای مردم ویژه و تشنه سرگرمی پخش میکند.
خندوانه محتاج یا معرف چهرهها
آدمهای معروف این قابلیت را دارند که همه ما را جادو کنند و بهخاطر همین است که مردم، مشهورشدن یا رسیدن به سبک زندگی آدمهای معروف را برای خود، هدفی منطقی و دردسترس میدانند. مردم هم دوست دارند مشهور شوند تا الگویی برای دیگران باشند و دیگری را جادو کنند. برنامههای تلویزیونی هم یکی از مهمترین رسانهها در تقویت شهرت چهرهها هستند، ضمن اینکه رفتن سراغ چهرهها یک دوپینگ رسانهای برای جذب تماشاچی است. این دقیقا همان چیزی است که در برنامه خندوانه از ابتدای کارش دیده میشد. معروفیت آدمها یکی از مهمترین نیروهای پیشرانه خندوانه بوده و هست. خندوانه از همان قسمتها و فصلهای اولیهاش در گپوگفت با چهرههای مشهور و خنده گرفتن از آنها و نقل خاطراتشان توانست بین مخاطبان تلویزیون جا باز کند.
اما خندوانهایها میدانستند که این میهمانها روزی تمام خواهند شد و این جماعت چندصدنفری مشهور در سینما و تلویزیون حرف تازهای برای گفتن نخواهند داشت. بازیها و خنداندهشوها را به برنامه اضافه کردند و هرچه جلوتر میرفتند با همین دست فرمان موفق بودند. اما از یکجایی به بعد شروع به ساختن چهرههای تازه کردند. شبکههای اجتماعی و شاخهای اینستاگرامی هم کمکرسان خوبی برای خندوانهایها بودند. درحقیقت خندوانه امکانی را برای ورود چهرههای تازه ایجاد کرد. فرصتی که در سالهای نهچندان دور، با سختگیری و پیچیدگیهای بیشتری همراه بود. آدمهایی که از نقاط متفاوت به این برنامه جذب شدند و البته سرنوشتهای متفاوتی داشتند. آنچه میخوانید، تنها چندتن از چهرههایی هستند که با خندوانه مشهور شدند:
ابوطالب حسینی
ابوطالب حسینی فعالیت خود را از شبکههای اجتماعی با تهیه پادکستهای طنز شروع کرد و کمکم در فضای مجازی تاحدی اسم و رسمدار شد. ابوطالب در سری دوم «خندانندهشو» توانست تا مرحله نهایی پیش برود. او توانایی خاصی در نویسندگی داشت و توانست خودش را در تلویزیون تثبیت کند و حالا در بخش «فان» فوتبال ۱۲۰ با زبان طنز به شرح اتفاقات فوتبالی میپردازد.
علی صبوری
علی صبوری از دل اینستاگرام وسط برنامه خندوانه پا گذاشت. او توانست در سری دوم همه مراحل و رقابتها را پشتسر بگذارد و با اجراهایی که برخی از آنها با حواشی همراه بود درنهایت فینالیست سری دوم شد. ویژگی شوخیها و طنز علی صبوری اغلب روان و از نوعی است که سطح عام مخاطب را درگیر میکند؛ اتفاقی که باعث شهرت او هم شد. او این روزها بیشتر از قبل در فضای مجازی مشغول فعالیت است. صبوری در سریال آخر خط تلویزیون هم بازی کرده است. او سال گذشته در مصاحبهای گفته بود به تلویزیون یک تعهد حرفهای ۱۰ ساله داده است تا همه کارهایش تا ۱۰ سال آینده با اجازه مدیران سازمان باشد.
حسین شاهرخنیا
حسین شاهرخنیا بهخاطر هیکلش در اینستاگرام مشهور شده بود و بعدها توانست با خنداننده شو به شهرت برسد. او بعد از خندوانه بیش از پیش مشغول دنیای مجازی شد و در این فضا فعالیت میکند. او که در فیلم سینمایی رامبد جوان هم حضور داشت میگوید بهصورت جدی به فکر دنبال کردن بازیگری است.
مجید افشاری
مجید افشاری در دور اول خندانندهشو باتوجه به اجراهای خوبی که داشت تا فینال جلو رفت و در فینال با کسب بیش از ۵/۱ میلیون رای به مقام دوم رسید. وی که خبرنگار باشگاه خبرنگاران جوان بود توانست آرامآرام جای پای خودش را در تلویزیون تثبیت کند و در برنامه شما و آیفیلم در سال ۹۹ بهعنوان مجری حضور داشت. او همچنین در مجموعه طنز ترنج با استنداپهایی در ایام نوروز در شبکه آیفیلم اجرا داشت.
بهزاد قدیانلو
بهزاد قدیانلو با ارسال کلیپ نمایشی و استنداپ خود استارت ورود به خندانندهشو را زد و بعد از بازبینی فیلم ارسالی و بعد از تست بازیگری بهعنوان شرکتکننده به خندانندهشو وارد شد. او جزء کمدینهایی است که با شخصیت منحصر بهفردش، حالوهوایی را که فقط ویژه خودش است، در اجراهای خندانندهشو به نمایش درآورد. وی بعد از درخشش در اجرای نمایشها توجه کمال تبریزی را به خود جلب کرده و برای بازی در فیلم مارموز دعوت به همکاری شد. قدیانلو اولین بازی خود را در عرصه سینما در فیلم مارموز بازی کرد. از دیگر آثار بازیگری او میتوان به قانون مورفی به کارگردانی رامبد جوان و سپس فیلم ما همه با هم هستیم اشاره کرد.
مهدی شاهحسینی
شاهحسینی با استنداپ و اجرا در تلویزیون مشهور نشد. او بهصورت حرفهای تئاتر را دنبال میکرده و خندوانه اولین حضور هنری او نیست. او درمورد آشناییاش با رامبد جوان گفته است: «آشنایی ما به تئاتر «زنی از گذشته» بازمیگردد. آقای جوان برای تماشای این اثر آمده بود و آنجا مجال آشنایی دست داد؛ از آن زمان تاکنون حدود ۱۰ سال است که با جوان همکاری میکنم و در آثار و برنامههای مختلفی کنار او بودهام. آن روزهایی که جوان تصمیم گرفت خندوانه را جلوی دوربین ببرد، چون دستیارش بودم، به این پروژه پیوستم و اوایل کار بهعنوان مدیر صحنه استودیویی وارد این برنامه شدم. بعدها هم کمکم پایم به جلوی دوربین باز شد.»