طبلها برای که به صدا در میآیند؟
دخترها کم سن و سال بهنظر میرسند؛ پنج، شش نفری میشوند؛ ساعت یازده و نیم شب است؛ در یکی از میدانهای محله هفتحوض تهران قرار گذاشتهاند؛ همگی به خودشان حسابی رسیدهاند؛ میگویند که در شبهای ماه محرم و حتی شب تاسوعا، آرایشگاهها یکی از شلوغترین روزهای خود را تجربه کردهاند.
به تدریج به همان تعداد هم پسر، افزوده میشود؛ آن ها هم کم سن و سال و همگی با تیپ و آرایش موی مخصوص شبهای عزاداری امام سوم شیعیان. پس از این که به حد نصاب رسیدند، تقسیم میشوند و گاه دوتا دوتا گوشه دنجی میروند؛ بر میگردند؛ سیگاری میگیرانند؛ دوباره جمع میشوند؛ توی سر و کله هم میزنند و قهقههشان در صدای بلند و ممتد طبلها و اکوهای بلند مردانه خشدار، گم میشود.
میدان دیدتان وسیعتر اگر شود و حتی همه ۱۰۰ میدانچهی سبز هفتحوض را که ببینید، صدها گروه دختر پسری سیاهپوش سیگارکش خوشحال به همین شکل، زاییده و تکثیر میشوند و از هفتحوض فراتر رفته و به تهرانپارس، نظامآباد، تجریش، امامزاده صالح ، جیحون، پانزده خرداد و همه محلههای تهران میرسند.
صدای طبل بلندتر میشود؛ همسایههای میگویند تا یک شب بیامان میکوبند؛ یکی از همسایها معترض است و میگوید که فردا پنج و نیم صبح باید از خواب بیدار شود و سر کار برود، کلنجارش فایده ندارد، میرود و طبلها همچنان میکوبند؛ از دور گمان میکنید دستهای با جمعیت انبوه دارند بر سینه و سینه میکوبند و یاد واقعه خونین سال ۶۱ هجری را زنده نگاه داشتهاند اما نزدیک که میشوید، دهها طبل بزرگ و کوچک میبینید که با ضربات پرشور پسربچهها و گاه جوانان عاشق هیجان، همراه صدای ضبط شده مداحهای روی بورس، نواخته میشوند؛ تکیهای هم هست مثل سایر تکیههای موقتی که در سطح شهر برپا شده و چای میدهند به مردم و آدمهایی که از خانههایشان بیرون زدهاند، قدم زنان میآیند و رد میشوند و میمانند و میروند.
ممکن است به چشم خود ندیده باشید اما سالهاست که میشنوید در بعضی تکیهها، مواد مخدر هم مصرف میکنند؛ نوشیدنیهای غیر مجاز هم میخورند. اما دیدهاید جوانهای محلههای مختلف را که پس از همراهی تکیه و طبلها و صداهای بلند، لحظاتی از عزاداریشان دور میشوند و گوشهای مثل همان میدانهای محلهشان، مینشینند و سیگاری خالی میشود و با چیز دیگری پر میشود و سرش پیچانده میشود و بعد هم بوی گل و علف با چمن و نم سبزه و دود اسپند قاطی میشود.
اینجا صحرای کربلاست و امام سوم شیعیان و ۷۲ نفر از یاران وفادارش سر و جان میدهند تنها به این دلیل که منتقد شرایط موجود خود هستند؛ نحوه جان باختن و آزاری که خاندان حسین میبیند، سوگ او را نسل به نسل زنده نگاه میدارد منتها شکل عزاداری به طریقی پیش میرود که از دههها پیش انتقادهایی را بر میانگیزد با این مضمون؛«افسوس که روضهخوانی، هیأتداری و زنجیرزنی بر اندیشهورزی غلبه کرده و برجستهترین چهره در بررسی عاشورا مداح شده نه نقاد و متفکر...»
اینجا ظهر عاشوراست؛ مثل قشون از هم پاشیده، هر کسی به سمتی میرود و اگر دقیق شوید در رفتار آدمها، عمدهترین هدفشان دستیابی به غذای نذری است؛ در دستانشان بین یک تا پنج الی شش پَک بستهبندی شده غذا هست؛ تفاوتی نمیکند زن باشند یا مرد؛ کودک، پیر یا جوان. جلوی درب مساجد صفهایی طولانی شکل گرفته و از هر گوشه صدای مردانه خشدار با دوپس دوپساش دور یا نزدیک میشود و گاهی صداها با هم قاطی میشوند و طبلها غالبترین و کوبندهترین آواهای ظهر عاشورا هستند.
البته دختر پسرهای به اصطلاح فنچ(کم سن و سال)، کمی ناراحتاند که با رفتن محرم، بیرون رفتهای شبانه و سیگار کشیدنها و خنده و شادیشان دارد تمام میشود.