خوشحالم «محله گل و بلبل» با «محله برو بیا» مقایسه میشود | ما را جدی بگیرید
عمو پورنگ استفاده نادرست از فضای مجازی را یکی از معضلات این روزهای جامعه برای کودکان میداند و میگوید آموزش تنها وظیفه برنامهسازان نیست و پدر و مادرها هم سهم عمدهای در مدیریت این قضیه دارند.
نژلا پیکانیان: داریوش فرضیایی برای بچهها هنوز هم بعد از چند سال عمو پورنگ است. او با سالها فعالیت در حوزه کودک به نامی محبوب و شناخته شده میان بچهها و حتی بزرگترهایشان تبدیل شد و بعد از نزدیک به 15 سال اجرا در برنامه کودک شبکه یک، به شبکه دو آمد و در سریال «محله گل و بلبل» با بچهها همراه شد.
فرضیایی میگوید برای رقابت در این عرصه کار نمیکند و عشقاش کار برای بچههاست. او رشد برنامهسازی کودک را وابسته به برنامهریزی مدون، هدف داشتن و دغدغهمند بودن در این حوزه میداند. به بهانه پخش مجموعه «محله گل و بلبل» با داریوش فرضیایی درباره برنامهسازی در حوزه کودک، ایرادات و اشکالات این حوزه و البته سریالش گفتگو کردیم.
«محله گل و بلبل» از برخی جهات با مجموعه «محله برو بیا» مقایسه میشود که 30 سال پیش ساخته و پخش شده بود. نظرتان در اینباره چیست؟
در آن محله هم زندگی حاکم بود و در سریال ما هم این اتفاق میافتد. من خودم مخاطب آن برنامه بودم، دوستش داشتم و خیلی هم از تماشایش لذت میبردم. خیلی چیزها هم از آن مجموعه یاد گرفتم. به عقیده من وجه مشترک این دو سریال با هم این است که در هر دو آنها زندگی جریان دارد و به موضوعات و زندگی روز میپردازند.
خودتان دوست داشتید این مقایسه صورت بگیرد؟
هدف خود ما این نبود و خودمان هم از ابتدا این کار را با آن سریال مقایسه نکرده بودیم. ولی خیلی خوشحالم که ناخواسته با آن سریال مقایسه میشویم. در واقع حس نوستالژی که دهه شصتیها از آن مجموعه دارند حالا با سریال ما برای دهه نودیها اتفاق میافتد، منتها برای 20 سال بعد که سالها از پخش این برنامه گذشته. آن موقع میگویند «محله گل و بلبلی» بود که مطابق روز جلو میرفت، همانطور که در دهه 60 «محله برو بیا» با آن زمان و مقتضیات روزش مطابقت داشت. الان «محله گل و بلبل» هم همین است، یک محله و دنیای فانتزی و خیالی بچههاست با شکل و شمایلی که آنها میتوانند آن را در تصورات کارتونی خودشان بببینند. با این ویژگی که مسائل مبتلا به جامعه و بچههای امروز در آن به تصویر کشیده میشود.
چطور شد که تصمیم گرفتید بحث فضای مجازی را در سری جدید برنامه پررنگ کنید؟
«محله گل و بلبل 2» با تجربهای که از فصل اول این سریال به دست آورد و با توجه به بازخوردهایی که از مخاطبانش گرفت دست روی نقطهای گذاشته که این روزها همه خانوادهها با این مسئله مشکل دارند و آن هم فضای مجازی است، چیزی که امروز بچههای ما را از ما میگیرد. مسئلهای که به نظر من یک مرگ خاموش است و من از این بابت خوشحالم که در سری دوم این مجموعه ما سراغ مسئلهای فرهنگی رفتیم؛ مسئلهای که تا به امروز کمتر به آن پرداخته شده و به نظر من خطر آن کمتر از بیماری ایدز نیست. بچههای ما با استفاده از موبایل و تبلت به فضاهایی سر میزنند که شاید پدر و مادر فکر کنند برایشان سرگرمی است و آنها هم با خیال راحت به کارهایشان میرسند اما کودک لحظه به لحظه از خانواده جدا میشود و در سنین کم چیزهایی را تجربه میکند که شاید آنها را باید در 20 سالگی تجربه کند و این برای آینده بچه و جامعه ما بسیار خطرناک است.
فکر میکنید چقدر تا به الان توانستهاید در این زمینه تاثیرگذار باشید؟
نباید انتظار داشت با 90 برنامه این مشکل شود، ولی برنامه ما تلنگری است برای پدر و مادرها تا آگاه شوند و توجه بیشتری به فضای مجازی و سرگرم شدن بچههایشان با آن داشته باشند. به اعتقاد من برای کار کودک تاثیرگذار کردن باید دغدغه کودک داشت، وگرنه نتیجهاش میشود برنامههایی که به نام کودک اما به کام بزرگترهاست. ما در این برنامه بزرگترها را مورد نقد قرار دادیم و امیدوارم به این توصیهها عمل هم شود.
اگر موافق باشید به بحث تغییر مسیر کاری خودتان بپردازیم. اصلا چطور شد که تصمیم گرفتید از قالب برنامه شناخته شده عمو پورنگ به سریال بیایید؟
با افتخار میگویم که من تنها مجری کودکی بودم که سبکی جدیدی در اجرای کودک را به تلویزیون آوردم و در این عرصه ساختارشکنی کردم. وقتی من سال 80 کارم را شروع کردم هیچ مجری مردی نبود که بالا و پایین بپرد و برای بچهها بخواند اما من این کار را کردم. ارتباط تلفنی و مسابقه تلفنی برای اولین بار در برنامههای کودک در برنامه من رخ داد. من آن قالب را دوست داشتم و به همین دلیل هم چندین سال کار کردم اما آن سبک و سیاق در دهه 80 جواب میداد. ما برای اینکه پیشرفت کنیم و درجا نزنیم باید دنبال تغییر و به روز کردن باشیم. به نظرم همینکه اکیپ سازنده برنامه «عمو پورنگ» از قالب یک برنامه زنده به سمت ساخت سریال آمدند به نوعی توانستند قابلیتهای دیگری که پنهان بود را چه در زمینه بازی چه دکور، چه شعر آشکار کنند.
در سریال «محله گل و بلبل» در همه بخشها یک نوآوری به چشم میخورد که از این فرصتها در برنامه زنده نمیشد استفاده کرد. قابلیتهایی که شاید پیش از این هم سالها وجود داشت اما حالا بعد از تجربیات متفاوت آنها را تکمیل کردیم و در قالب مجموعه «محله گل و بلبل» این تجربه را به صورت عملی به تصویر کشیدیم.
پس به نوعی برای فرار از تکرار خواستید قالب خودتان را بشکنید؟
بله، شاید اجرای من در دهه 80 با آن شکل و شمایل برای بچههای آن زمان جذاب و دوستداشتنی بود اما بچههای دهه 90 با بچههای دهه 80 خیلی فرق دارند، خواستهها و مطالباتش بیشتر است پس من نمیتوانم به همان سبک قدیم کار کنم و انتظار داشته باشم مخاطبم را هم حفظ کنم. از طرف دیگر من همیشه عمو پورنگ هستم، اما یک زمانی هم میتوانم بابابزرگ پورنگ باشم. سن که بالاتر میرود حرکات تو به عنوان یک مجری برای مخاطبت تعریف دارد، شاید همان بچه بگوید این ادا و اطوارها چیست که یک مرد بزرگ درمیآورد. اما برای همان بچه اگر پدربزرگ باشی با همان ویژگیها میتواند تو را به عنوان یک پدربزگ شاد و قبراق قبول کند. آن زمان در برنامه عمو پورنگ میطلبید که من با آن سبک و سیاق اجرا کنم اما سعی میکنم مطابق روز حرکت کنم و به همین خاطر خوشحالم که حالا در شبکه دو با یک کار جدید خودمان را ارائه میدهیم.
شما سالها با برنامه زنده روی آنتن بودید، تجربه برنامه تولیدی چقدر برایتان جذاب بود؟
برنامه زنده خیلی خوب است و من هم اساسا مجری برنامه زنده هستم. قابلیتهای من در برنامه زنده چندین برابر برنامه تولیدی است ولی در برنامه زنده فقط بحث اجرا در میان است ولی ما در این مجموعه بازی میکنیم. ضمن اینکه سختترین کار در این مجموعه هم بر روی دوش من است، چون همه تیپیکال هستند ولی من خودم را بازی میکنم یا بهتر بگویم خودم هستم. از سوی دیگر حضور من بی شباهت به یک نخ تسبیح که باید مهرههای دیگر را بهم مرتبط کند نیست. خودت را بازی کردن خیلی سختتر است چون ممکن است مخاطب تو را پس بزند. من بازیگر نیستم ولی عملا اینجا خودم را جلوی دوربین بردم. البته بازهم خوشحالم که در کنار دوستان پا را از حیطه خودم فراتر نگذاشته ام که مخاطب هم نتواند من را بفهمد و بشناسد.
جدای از تجربه چند ساله خودتان در حوزه کودک چقدر از حضور کارشناسان، رواشنشان از حضورشان در برنامه استفاده شده تا همه چیز دقیق و حساب شده جلو برود؟
چقدر خوب که این سوال را پرسیدید، خیلیها فکر میکنند عمو پورنگ فقط روی داشتههای خودش تکیه میکند اما اصلا اینطور نیست. تجربههای من سر جای خودش اما من هر چقدر هم تجربه داشته باشم نیازمند مشاوره هستم. درست است که تجربهها ادامه دارند و کار ما هم انتها ندارد اما برای اینکه با دست پر جلو بیایی باید مشاوره داشته باشی. حتما برای به روز بودن باید افراد به روز را در کنار خودم داشته باشم. لذا داشتن جوانهایی که به نوعی امروزی هستند و به نوعی میتوانند به تو ایده بدهند در کنار من و این برنامه زیاد است. کارشناس برنامه هم آقای الماسی که خودشان روانشناس کودک هستند نظارت کاملی روی برنامه دارند و مطالب و نکات مهم را برای ما میفرستند. علاوه بر من نویسنده ما هم با مشاور جلسه دارند و پشت همه قضایایی که در برنامه اتفاق میافتد نظر کارشناس و مشاور وجود دارد.
با وجود تلاشهای برخی برنامهاسازان اما چرا چند سالی است در حوزه کودک هیچ اتفاق چشمگیر و جریان سازی نمیافتد؟
حرف من یک جمله است، برنامههای کودک را جدی بگیرید! ما تنها نمیتوانیم همه این بار را به دوش بکشیم. به قول معروف یک دست صدا ندارد، مسئولان و دستندرکارانی هستند که جشنوارههای کودک را برگزار میکنند ولی کودک همیشه مظلوم و محروم بوده است. فقط یک جشنواره کودک است که آن هم ما هیچوقت ندیدیم دستاوردی داشته باشد. مجریان کودک از جمله خود من با عشق و علاقه کار میکنیم. من برای اول یا دوم و سوم نشدن در این عرصه کار نمیکنم من به عشق بچهها آمدهام.
همچنین مقایسهها و رقابتهای ناعادلانه و به نظر من غیر علمی به نظرم به جایگاه فکری مردم در خصوص تلویزیون لطمه میزند. اصلا چرا باید برنامه من با برنامههای بزرگسال مقایسه شود و این مسئلهای است که مردم عادی همیشه از من میپرسند ولی نمیدانم چرا باز هم این اتفاق میافتد. البته من این موضوع را با طنز در برنامه «سه ستاره» هم مطرح کردم. لازم است این نکته را هم باید بگویم ما داریم آدمهایی را که دغدغه کار کودک دارند اما آنها هم تنها هستند و پشتشان خالی است.
ما تا زمانی که کودک را جدی نگیریم جامعه موفقی نخواهیم داشت. نمی توانیم برنامه دغدغهمند در حوزه کودک بسازیم. از سوی دیگر باید این واقعیت را قبول کنیم که فردای کودکان را ما می سازیم همانطور که امروز ما را کسانی که دوره های گذشته متصدی بودند ساختند. اگر من امروز کاری میکنم حاصل افکاری است که در دهه 50 یا 60 در مدرسه، جامعه یا از طریق رسانه تلویزیون یاد گرفتم. اما آیا 30 سال دیگر هستند کسانی که بخواهند برای بچه یا نوه من کاری کند؟ این مسئله و کار در این حوزه مثل یک زنجیر به هم مرتبط است. پس برنامهسازی آن هم در حوزه کودک را باید جدی بگیریم.
البته قدم در این حوزه برداشته شده است، مثلا تاسیس شبکه کودک. اما این شبکه در زمینه برنامهسازی تا به حال گام مثبتی برنداشته و فعلا فعالیتش در حد پخش چند انیمیشن تکراری است. نظر شما در اینباره چیست؟
صرف پخش کردن انیمیشن یا کارهای دیگر اتفاق چندان مثبتی را رقم نخواهد زد. باید مخاطب را جذب کرد. روند تولیدات باید در جهت مثبت افزایش پیدا کند، تنوع موضوعات هم باید در برنامهها لحاظ شوند. برنامه کودک نباید به چند تا عروسک محدود شود، کودک دنیای فانتزی دیگری که هنوز شناخته نشده یا اگر هم شده در عرصه برنامهسازی هنوز به آن پرداخته نشده است.
از مسئولان چه توقعاتی میرود؟
در حوزه مدیریتی هم نیازمند اداره قوی و کلان و از سوی دیگر دلسوز هستیم. البته نمیگویم مدیران ما دلسوز نیستند، اما باید یک مقدار روشها را هدفمندتر کنیم تا مخاطب هم نتیجه دلسوزیهای ما را ببیند. برنامه سازی برای بچهها یک تعریف مدون میخواهد که هر کسی هم در این حوزه وارد شد پیرو آن حرکت کند.
الان در چند برنامه تلویزیونی حتی سری جدید سریال «محله گل و بلبل» پای عروسکها هم باز شده است. فکر میکنید حضور موفق برخی عروسکها چقدر باعث به وجود آمدن یک موج شد که برنامههای دیگر هم به فکر وارد کردن عروسک در برنامهشان شوند؟
عروسکهای موفقی در طی سالها در تلویزیون آمدند. برخی هنوز هم هستند برخی هم رفتند اما ماندگار شدند. ما هنوز هم زیزیگولو را دوست داریم و خاطرات خوبی از کارهای خانم برومند داریم. کلاه قرمزی را دوست داریم. عروسکهایی هم که در برنامه ما آمدند همان عروسکهایی هستند که بچهها در خانهشان با آنها خاله بازی میکنند و به راحتی میتوانند با آنها همذاتپنداری کنند. در سریال ما بچهها عروسکها را در قالب فرزندان گلدون خان میبینند و در واقع تلفیقی از دنیای فانتزی و واقعی را با هم تجربه میکنند. ضمن اینکه خود عروسک یکی از جذابیتهای ساختن برنامه کودک برای بچههاست.
صحبت پایانی شما را میشنویم...
سال 96 به تازگی آغاز شده است و امیدوارم در سال جدید اتفاقات خیلی خوب برای همه و بچهها رقم بخورد. دنیای کودکان خیلی کودکانهتر و شادتر باقی بماند. دوست دارم در سال جدید، بچههایمان را به جای موبایلهایمان در آغوش بگیریم.