چرا شفر، برانکو نشد؟
گذر زمان ظاهرا نشان داده از وینفرد شفر، برای استقلال «برانکو» در نمیآید و البته که بعد از 2 سال مماشات و بردباری، این نتیجه خوشایندی برای هواداران نیست
. اساسا انتقاد از مربی شکستخوردهای که تیمش در فاصله 3هفته تا پایان مسابقات 6 امتیاز از رقیب سنتی عقب افتاده، آسانترین کار دنیاست. قصد مطلب پیش رو اما انجام این کار ساده نیست. سوژه چیز دیگری است؛ واقعیتی مغفول مانده از باخت تلخ آبیها در مشهد. بعد از بازی با پدیده، مصاحبهای از کامران منزوی منتشر شده که این عضو هیأتمدیره در آن یک جمله مهم به زبان آورده: «بازیکن وقتی میفهمد در ارنج نیست و به همین دلیل قهر میکند، یعنی خودش را از تیم مهمتر میداند. این وضع دیگر نباید ادامه پیدا کند.» منزوی توضیح بیشتری نداده، اما بازیکن مورد اشاره او باید گادوین منشا باشد؛ مهاجمی که در چند مسابقه اخیر فیکس بود، اما در مشهد بهطور ناگهانی و بدون آنکه مصدوم باشد از لیست 18نفره تیم خط خورد. به همین سادگی، یکی از مهاجمان کلیدی استقلال بازی مرگ و زندگی تیم را از دست داد تا شریک عرقنکرده کابوس آبیها باشد.
ماجرای منشا جالب است. او آخرین ستاره اسمی در لیست مازادهای دانهدرشت برانکو بود؛ تصمیمی دیگر از پروفسور که باز هم هواداران پرسپولیس را شوکه کرد. از صادقیان و رامین رضاییان تا محسن مسلمان، معمولا گذر زمان مهر تأییدی بر این قبیل تصمیمات جنجالی برانکو کوبیده، اما با وجود تجارب موفق قبلی باز هم برخی در برابر تصمیم پروفسور برای حذف منشا موضع گرفتند. در مورد مهاجم نیجریهای، مدیرعامل باشگاه فقط به یک نقلقول از سرمربی تیمش اکتفا کرد؛ «برانکو گفته منشا اگر بماند و بازی نکند، حاشیهساز خواهد شد». اعتماد به این گزاره اما دشوار بود؛ مخصوصا که جانشین منشا هم آش چندان دهانسوزی از کار در نیامد. مدیران استقلال از فرصت پیش آمده استفاده کردند و درحالیکه انبوهی از عناصر هجومی را در اختیار داشتند، به سرعت منشا را خریدند؛ خریدند تا جنجالآفرینی او در مهمترین شب فصل استقلال، بیگ لایک اساسی را پای قاطعیت مربی حریف بکوبد. استقلال بدون منشا شاید فقط یکی از 3 گل پیروزیبخش برابر فولاد را از دست میداد، اما لابد پیش از بازی حیاتی با پدیده از گزند یک حاشیه بزرگ در امان میماند. راستی این جنجال را به چند صد هزار دلار خریدید؟
بحث تواناییهای فنی به کنار؛ شفر مربی کارنامهداری است و صد البته که برانکو هم گل بیخار نیست. با این همه نمیشود تفاوتهای کلیدی سبک کار این دو مربی را در پرسپولیس و استقلال نادیده گرفت؛ جایی که برانکو روی اصولش ایستاد و جنگید، اما شفر آنقدر وا داد که کارش به اینجا کشید. وقتی او طی 2 سال فقط 3 بار مهدی قائدی زیر 20سال را عفو میکند، چرا داریوش شجاعیان نباید به تعویضش چنان واکنشی نشان بدهد و با سلام و صلوات به نیمکت برگردد؟ وقتی قائدی بخشیده شد و گل 3 امتیازی استقلال به ماشینسازی را زد، شفر سرمست از تساهل و سازشکاریاش با بیانضباطها گفت: «سرکوب بازیکن راحت است، اما باید به آنها فرصت بدهیم». نقطه پایان این استراتژی اما به اینجا رسید، به سرکوب استقلال توسط بازیکن اخراجی رقیب! کارنامه شفر از این علامت سؤالها زیاد دارد. شاید تیر خلاص را بر شقیقه او گل بهنام برزای زد؛ بازیکنی که روز استخدام مربی آلمانی، رضا افتخاری از قولش گفت: «شفر از من پرسیده برزای کجاست؟ او را حتما نگه دارید». بعدا اما معلوم شد این بندهخدا نه بهنام را میشناخته و نه به او اعتقاد داشته است. در غیاب دیسیپلین و اصولگرایی، هر چه دوست داشتند به شفر نسبت دادند و هر کسی را خواستند به او تحمیل کردند. از اول هم معلوم بود آخر این بازی قشنگ نیست. آخر بازی، یعنی همینجا؛ شاید وداع با مردی که انگار از آلمانی بودن فقط سجل آلمانی داشت.