عاقبت کار بد؛ داستانی که عبرت می دهد | داستان زیبا و شنیدنی هر که بد کند به خود کند!
ضرب المثل باعث می شود که در کمترین زمان، منظور را با استفاده از تعداد کمی از کلمات به طرف مقابل برسانیم. از طرفی خیلی از حرفها را نمی توان به صورت رک و مستقیم زد. ضرب المثلها باعث می شوند که بتوانیم به راحتی با استفاده از دو پهلو حرف زدن حرف خود را بزنیم.

بسیاری از ضرب المثلها معنای دقیقی ندارند و وقتی با یک نفر صحبت کنیم، میتوانیم به عنوان تمام کننده بحث از ضرب المثل استفاده کرده تا طرف مقابل به معنی آن فکر و از ادامه بحث خودداری کرد. به هر روی باید گفت که برای توصیف یک موضوع هیچ چیزی بهتر از ضرب المثل نیست. همچنین از مواردی که سبب جذاب شدن سخنان می شود به ضرب المثل نیز در کنار شعر اشاره کرد.
- بیشتر بخوانید:
عشق ممنوعه پادشاه و خواستگار دخترش! | داستان پادشاه و خواستگاری از دخترش
در این بخش معنی و ریشه ضرب المثل ضرب المثل هر که بد کند به خود کند را با شما کاربران گرامی به اشتراک خواهیم گذاشت، این ضرب المثل درباره آن دسته از افرادی استفاده می شود که نسبت به نتیجه اعمال خود بی تفاوت هستند در واقع پیام اصلی این ضرب المثل آن است که هر قدم مثبت و منفی ما در حق دیگران تاثیر مستقیمی در زندگی خودمان دارد.
داستان هر که بد کند به خود کند
روزی روزگاری درویشی از کوچه ای گذر می کرد و مدام در حال تکرار کردن ضرب المثل « هر که بد کند به خود کند. » بود که ناگهان زنی بدجنس با او مواجه می شود و به خوبی گفته های درویش را گوش می کند زن پس از گوش دادن متوجه شد که درویش این شعر را با خود تکرار می کند بعد از شنیدن آن با خود گفت:این چه حرفی است که این مردک می زند به او ثابت خواهم کرد که گفته اش درست نیست.
زن همین که به خانه اش رسید شروع به درست کردن یک خمیر کرد و با آن خمیر فطیر شیرینی پخت سپس لای آن فطیر کمی زهر ریخت و آورد به درویش داد و بعد از آن به همه همسایه ها گفت که من به این درویش نشان می دهم که هرچه کنی به خود نمی کنی.
جالب است بدانید که این زن صاحب یک پسر هفت ساله بود که گم شده بود اما بر حسب اتفاق این پسر بچه در همین حین پیدا شد و از قضا اولین کسی که با او مواجه شد همان درویش بود، سلامی به درویش کرد و رو به او کرد و گفت:من از راه دوری آمده ام و به شدت گرسنه ام شده است. همینکه درویش این را شنید همان فطیر شیرین زهرآلود را به پسرک داد و گفت:پسر جان این فطیر دستپخت زنی است که برای ثواب برایم پخته است این را بگیر بخور و جان تازه بگیر.
پسر زن حیله گر همین که فطیر را خورد حال بدی به او دست داد و گفت این چه بود که به خوردٍ من دادی من که با خوردن آن سوختم؟
درویش به سرعت به سراغ آن زن رفت و او را خبر دار کرد زن دوان دوان آمد و ناگهان با پسر خود روبرو شد و در حالی که به سر و صورت خود می زد شیون کنان رو به درویش کرد و گفت الحق که تو راستگو بودی هر که بد کند به خود کند.
داستان به روایتی دیگر
درویشى بود که پاى پیاده به روستاها مىرفت و گدائى مىکرد. به هر خانهاى که مىرسید، مىگفت: هر که بد کند به خود کند. اگر کسى به او کمک نمىکرد، حرفى نمىزد و در خانهاى دیگر مىرفت. یک روز این درویش، رفت در خانهاى و گفت: هر که بد کند به خود کند، زنى توى خانه سرگرم پختن نان بود. حرف درویش را که شنید، زهر ریخت توى خمیر و دو قرص نان پخت و به درویش داد.
درویش گفت: من سیر هستم و نان نمىخواهم. کمى آب به من بده تا رفع تشنگى کنم و از اینجا بروم. زن گفت: آب نداریم نان را بردار و برو.
درویش هم دو قرص نان را گرفت و توى توبرهاش انداخت و رفت تا رسید به مردى که با دو فرزند کوچکش زیر درختى نشسته بودند. مرد گفت: نان اگر دارى کمى به بچههایم بده تا سیر شوند و از اینجا برویم.
درویش گفت: دو قرص نان ذرت دارم که زنى به من داده دیگر چیزى ندارم. مرد نانها را گرفت و به بچههایش داد. نیمساعتى نگذشته بود که بچهها دل درد گرفتند و مردند. مرد گفت: اى درویش تو بچههایم را کشتى و من هم باید تو را بکشم.
درویش گفت: زنى از همین آبادى بالا این نانها را به من داده و مىدانم توى آنها چه ریخته است. حالا حاضرم آن خانه را به تو نشان بدهم.
درویش و مرد، بچهها را روى دوش انداختند و رفتند تا رسیدند به همان خانه و مرد متوجه شد که آنجا خانهٔ خودش است. درویش گفت: این زن نان را به من داده.
مرد هم موهاى زن را به دم قاطر بست و قاطر را آنقدر توى صحرا دوانید تا زنش مرد.
درویش هم راهش را پیش گرفت و رفت.
– درویش و دو کودک
– افسانههاى لرستان – ص ۳۲
– گردآورنده: بهرام فرخفال
– انتشارات شباهنگ، چاپ اول ۱۳۵۸
(فرهنگ افسانههاى مردم ایران – جلد پنجم (د)، على اشرف درویشیان، رضا خندان (مهابادی)).