روز بزرگداشت شیخاجلَ سعدی؛ پنداری عصاره کتب مقدس
یادداشت دکتر علیرضا شهرستانی استاد دانشگاه به مناسبت اول اردیبهشت روز بزرگداشت شیخاجلّ سعدی و نوشتهای در پاسداشت این روز بزرگ
مالک بیچون و چرای ملک سخن است، عظیمترین مواهب انسانی را در هالهای از تدبیر با سرپنجه تفکر و در قاموس لطیفترین الفاظ بیان میکند، که پنداری عصاره کتب مقدس است. بدون شک، ادبیات و مکاتب ادبی جهان وامدار اویند، چه این که، با مهندسی الفاظ طریق گفتن را به هم عصران خود و سایر نسلها میآموزد.
خامهی خنیاگر او جهان اندیشه را فتح میکند، در مینوردد، بلکه او خود دنیایی خلق میکند که شاه بیت آمال بشر در گسترهای به وسعت تاریخ بوده است.
« سر مینهند پیش خطت عارفان فارس
بیتی مگر ز گفته سعدی نوشتهای»
آری و اینک سعدی…
سعدی به حق فرمانروای بیچون و چرای سرزمین سخن، وادی عشق، آسمان اندیشه وبهشت تنوع است، هم اوست که دست تطاول روزگار در پس قرنها هنوز نتوانسته رایحه دلانگیز کلام او را از گلستان و بوستان اندیشهاش بزداید، جایی که خود او در سخنی نغز گفته است:
«همه سرمایه ی سعدی سخن شیرین بود
وین از او ماند ندانم که چه با او برودم»
هم اوست که نامداران عرصه ادبیات و سخن، در طول تاریخ شکلگیری گلستان و بوستان، همواره بر خود بالیدهاند که توانستهاند سعدی وار سخن بگویند و نظم و نثر خود را هم سنگ نوشتههای فاخر سعدی بیافرینند.
برای نمونه موارد ذیل به عنوان مثال انتخاب شده است
در دیوان غزلیات سعدی، در بیت سوم غزل ۲۹۰ آمده است:
«جز این قدر نتوان گفت بر جمال تو عیب
که مهربانی از آن طبع و خو نمی آید»
حافظ با الهامگیری رندانه از سخن سعدی در استقبال از وی میگوید:
«جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب
که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را»
غیر از این در ۱۱ مورد دیگر هم حافظ از شعرهمشهری خود الهام گرفته و متناسب با سخن سعدی شعر سروده است.
به غیر از حافظ، خواجوی کرمانی شاعر بلند مقدار هم عصر حافظ، در ۲۵ مورد از سعدی شیرازی الهام گرفته که برخی از آنها با اندکی تغییر توسط خواجوی کرمانی استفاده شده است و در برخی از موارد هم همان متن کپی شده است. به عنوان مثال به نمونه زیر توه شود در بیت نهم غزل نهم دیوان غزلیات سعدی آمده است:
«سعدی نگفتمت که مرو در کمند عشق
تیر نظر بیفکند افراسیاب را»
در بیت پنجم غزل شماره ۳۷ غزلیات خواجوی کرمانی آمده است:
« ای دل نگفتمت که مرو در کمند عشق
آخر بقصد خویش چرا میکنی شتاب»
این روال در اشعار عبیدزاکانی هم وجود داشت و غیر از این اوحدی، سیف فرغانی و سلمان ساوجی هم از روی اشعار سعدی کپی برداری کردهاند، در بیت هفتم قصیده شماره سه سعدی در مدح جلالالدین شاه شجاع مظفری و فتح اصفهان آمده است:
«دعات گفتم و دشنام اگر دهی سهلست
که با شکردهنان خوش بود سوال و جواب»
اما عبیدزاکانی در بیت هشتم اشعار خود گفته است:
«به پیش خود بنشان شاهدان شیرین کار
که با شکردهنان خوش بود سوال و جواب»
سعدی استادی تمام عیار در عرصه سخن و سخنوری است، چرا که به خوبی توانسته ماهیت وجودی انسان را به بوته نقد بگذارد، او از یک طرف واقعیتهای اطراف خود، زندگی توده مردم و هر آنچه در روزمرگی آدمیان جریان دارد را به خوبی در قالب تمثیلها، پند و اندرزها، حکایات، قصهها و توصیهها، مطرح میکند و موفق میشود جهانی با ماهیت گلستان خلق نماید، که در آن سلطان و گدا، متمکن و درویش، دزد و قاضی، غنی و فقیر و خلاصه همه اقشار مختلف مردم شهروند آن میباشند، او همچون جامعه شناس و انسانشناسی مجرب، زیر پوست جامعه را واکاوی کرده و هر آن چه اتفاق می افتد را بدون کم و کاست و با نهایت استادی بیان میکند.
سعدی بزرگ، شخصیتی نیست که با خلق اثر سترگ و جاودانه گلستان به آرامش برسد، وی به دنبال جامعهای آرمانی است، تا هدف حقیقی خلقت انسان را درآن به تماشا بنشیند و هم نوعان خود را به این سرزمین جدا شده از بهشت واقف نماید، بنابراین اثر ورجاوند و خجسته بوستان را میآفریند، پنداری بوستان قطعهای از بهشت است که راز لطافت و پاکی آن بر سعدی آشکار شده است، همان اصالت و نجابت گم گشتهای که پیشینیان و آیندگان سعدی به دنبال درک آن و کشف اسرار مینوی آنند و برای نیل به آن دهها اثر فرهمند از خود به یادگار گذاشتهاند.
سعدی در بوستان انسانی را به نمایش میگذارد که ترجمان سخن طیبهی الهی در قرآن کریم است «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا» (اسراء آیه ۷۰)
از ماهیت نوشتههای سعدی، به خوبی میتوان دریافت، که اِشراف وی به علوم زمانه چقدر بالا و مستحکم بوده است، به گونهای که با غور و تامل در لابلای نظم و نثر او با دانشمندی برجسته که نسبت به تمامی علوم محیط است برخورد میکنیم، زمانی که سعدی در مقام واعظی گرفتاریها و تنگناهای جامعه را در قالب نصیحت و پند و اندرز مطرح میکند، پنداری پیاوآور مهر و روشنی و پاکی است، این است که هیچکس، نه پادشاه، نه حاکم، نه داروغه، نه بازرگان، نه درویش و غنی، آری هیچ طیفی و گروهی از سخنان او هر چند با چاشنی تلخ هجو هم همراه باشد، نرنجیده و همواره این جنس سخنان را بر سبیل نصایح مشفقانه قلمداد میکنند.