پادشاه بیمار شرطی شگفتانگیز برای انتخاب جانشین خود تعیین میکند، اما تنها مردی فقیر و سادهدل به آن تن میدهد
پیرمردی که از نماز خواندن بر جنازه یک جوان سر باز میزند درس بزرگی از قضاوتش میگیرد
گدا به مرد عرب یادآوری میکند که اشکها و غمها نشانهی عمق احساسات انسان هستند و نمیتوان آنها را با مادیات سنجید.
حکایت مردی که با لاف و دروغ تلاش میکند در جمع ثروتمندان جایگاه پیدا کند
پادشاهی دانا به فرزند خود درس ارزشمند فروتنی میدهد
سقراط با یک سوال ساده سه مرحلهای نشان داد که هر چیزی را نباید شنید و یا بازگو کرد.
از دانستن تا انجام دادن: درس بزرگی از کریستف کلمب
این حکایت کوتاه، نگاهی طنزآمیز به ترسهای بیمورد و وسواسهای فکری دارد.
مرد فقیر در جستجوی کمی نان و آب به خانه مرد ثروتمند رفت، اما به جای همدلی، تنها با بهانهها و عذرهای عجیب مواجه شد.
صاحبدلی وارد جمعی میشود و با سوالاتی ساده اما عمیق، جمع حاضر را به تفکر درباره زندگی و مرگ وادار میکند.