پیروزیهای دوپینگی اصولگرایان را ضعیفکرد
در دوم خرداد ۷۶ شاهد ظهور جریانی در عرصه سیاسی ایران بودیم که موفق به بازسازی خود شده بود. این ظهور عامل دگرگونیهایی در صحنه سیاستورزی شد. برداشتهای اشتباه از گفتمان اصلاحات پس از دوم خرداد و نگاه حذفی جریان رقیب به این جناح که دارای گفتمانی مردمی بود و بخشی از جامعه ایران را نمایندگی میکرد، موجب شد آثار این نگاه حذفی گریبان رقبای اصلاحطلبان را بگیرد. جناح اصولگرا بهرغم دوپینگها و موقعیتهایی که در طول ربع قرن اخیر برایش به وجود آمده بود، از درون با فروپاشی گفتمانی روبهرو شد. شاید اگر هر دو جناح سیاسی در شرایطی برابر به زیست سیاسی میپرداختند، شاهد توسعه درون جریانی دو جناح حاکم بر فضای سیاسی ایران بودیم. امروز این وضعیت حداقل در جناح اصولگرا حاکم نیست. از این رو به نظر میرسد اصولگرایان برای بازسازی سیاسی جناح خود راهی جز رجوع به مردم و تغییر گفتمانشان ندارند. برای بررسی وضعیت جناحهای سیاسی در سپهر سیاسی ایران و نگاه به مشکلاتی که اصولگرایان با آن دست و پنجه نرم میکنند و همچنین آینده جریان اصلاحات، مصطفی تاجزاده تحلیلگر سیاسی و از چهرههای جریان اصلاحات به گفتوگو پرداخته است که در ادامه میخوانید.
در دوم خرداد ۷۶ شاهد ظهور جریانی در عرصه سیاسی ایران بودیم که موفق به بازسازی خود شده بود. این ظهور عامل دگرگونیهایی در صحنه سیاستورزی شد. برداشتهای اشتباه از گفتمان اصلاحات پس از دوم خرداد و نگاه حذفی جریان رقیب به این جناح که دارای گفتمانی مردمی بود و بخشی از جامعه ایران را نمایندگی میکرد، موجب شد آثار این نگاه حذفی گریبان رقبای اصلاحطلبان را بگیرد. جناح اصولگرا بهرغم دوپینگها و موقعیتهایی که در طول ربع قرن اخیر برایش به وجود آمده بود، از درون با فروپاشی گفتمانی روبهرو شد. شاید اگر هر دو جناح سیاسی در شرایطی برابر به زیست سیاسی میپرداختند، شاهد توسعه درون جریانی دو جناح حاکم بر فضای سیاسی ایران بودیم. امروز این وضعیت حداقل در جناح اصولگرا حاکم نیست. از این رو به نظر میرسد اصولگرایان برای بازسازی سیاسی جناح خود راهی جز رجوع به مردم و تغییر گفتمانشان ندارند. برای بررسی وضعیت جناحهای سیاسی در سپهر سیاسی ایران و نگاه به مشکلاتی که اصولگرایان با آن دست و پنجه نرم میکنند و همچنین آینده جریان اصلاحات، مصطفی تاجزاده تحلیلگر سیاسی و از چهرههای جریان اصلاحات به گفتوگو پرداخته است که در ادامه میخوانید.
برخی معتقدند نوعی موازنه سیاسی در ایران درحال شکلگیری است، این گفتهها تا چه اندازه با واقعیت تطبیق دارد؟
پیش از پاسخ به این پرسش باید شرایط جناحهای سیاسی را مورد بررسی قرار داد. در کشور ما دو جناح بالفعل در عرصه قدرت به کنش سیاسی میپردازند؛ دو جناح اصلاحطلب و اصولگرا که در ابتدای انقلاب به چپ و راست مشهور بودند، اما اگر خواسته شود که تقسیمبندی واقعی از این دو جناح ترسیم شود، آنگاه دو جناح «دوپینگی» و «آزاد» مشاهده خواهد شد. درحال حاضر وضعیت دو جناح برابر نیست، اما هیچ راهی هم جز تداوم رقابت سیاسی درهمین فضا نداریم. این شرایط حدود ۲۵ سال است که پس از تفسیر خاص از نظارت بر انتخابات، به نفع یک جناح سیاسی پدید آمده است. این جناح دوپینگی شده و با استفاده از شرایط با ما رقابت میکند. در واقع اصولگرایان در ربع قرن گذشته از همه نوع امکانات برخوردار بودهاند. در مقابل، جناح دیگری بهویژه از بیست سال قبل شکل گرفته است و به نام اصلاحطلبی تلاش دارد دموکراسی را رواج داده و مانع تکصدایی در عرصه سیاست شود. در این سالها جناح اصولگرا کوشیده با استفاده از شرایط، رقبای خود را کنار بزند. اکنون این سوال مطرح است که آنها به چه نتایجی رسیدهاند؟ میدانیم که جناح اصولگرا تقریبا اکثر نهادهای انتصابی را در اختیار دارد. بنابراین اگر با عدم اقبال مردم در انتخابات مواجه شود، باز هم بسیاری از مناصب را در اختیار خواهد داشت. این جناح به هیچوجه پاسخگوی اعمال خود نیست و با روشهای خاصی با رقبای خود مواجه میشود. اصولگرایان حتی حاضر نیستند با توجه به اینکه صدا و سیما را در اختیار دارند، رقبای آنها فعالیت آزاد و امن در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی داشته باشند و پیوسته برایشان سد ایجاد میکنند.
در چنین شرایطی جناح اصلاحطلب با وجود امکانات سیاسی رقیب، تا چه اندازه توانسته از قدرت در عرصه سیاسی برخوردار شود؟
جناح آزاد حداکثر قدرتی که میتواند در سپهر سیاسی بگیرد، دردست گرفتن نهادهای انتخاباتی است. اصلاحطلبان چه در عرصه سیاسی پیروز باشند و چه شکست بخورند، رسانههای رسمی مقابل آنها قرار میگیرند. به علاوه آنها در هر شرایطی چه انتخابات را ببرند و چه ببازند، پناهگاه و احزاب سیاسیشان از آزادی عمل در حد و اندازه رقبا برخوردار نیستند. اما آنها بهرغم چنین فضایی در انتخابات شرکت میکنند و در ۵انتخابات اخیر نیز پیروز قاطع میدان شدند. این پیروزیها نشان میدهد اکثریت جامعه و دست کم اکثریت قاطع کسانی که رأی میدهند، از جناح اصلاحطلب حمایت میکنند.
اشاره کردید که اصلاحطلبان پیروز ۵ انتخابات اخیر بودند. در چنین فضایی علت شکست اصولگرایان را چه میدانید؟
برای پاسخ به این پرسش میتوان به تحلیلهای خود اصولگرایان در مورد وضعیتشان مراجعه کرد. برای اولین بار بعد از انتخابات در ۲۹ اردیبهشت امسال شاهد اعتراف مهم اصولگرایانی هستیم که به مدت ۲۵ سال از امکانات کمنظیری در مقایسه با رقبای خود بهرهمند بودهاند. آنان اعتراف میکنند که استفاده از این امکانات در مجموع به ضرر جناح آنها بوده است. زیباترین تعبیر در این زمینه متعلق به آقای وحید جلیلی است که اعلامکرد پیروزیهایی که اصولگرایان به دست آوردند، دوپینگی بوده و همین پیروزیها جناح اصولگرا را ضعیف کرده و اجازه نداده است که آنها صاحب یک گفتمان بهروز و جذاب شوند و با مردم ارتباط خوبی برقرارکنند. اندکی قبل هم نامزدهای اصولگرا مشابه این اظهارات را البته پس از شکست انتخاباتی اخیر اعلام کردند. برای نمونه آقای قالیباف علنا پیشنهاد داد که اصولگرایان براساس اصل «آتش به اختیار» عمل کنند، زیرا رهبران این جناح فاقد آن شایستگی هستند که از پس مشکلات و نیازهای خود و جامعه برآیند. او همچنین از عدم خود انتقادی در اصولگراها انتقاد کرد و به صراحت گفت که ارتباطشان با مردم قطع شده است. به گفته خود آنان اگر همین روند ادامه یابد، سلسله شکستهای اصولگرایان همچنان ادامه خواهد یافت، زیرا جامعه با هیچ چشمانداز تازه و جدی از سوی آنان مواجه نیست.
نگاه حذفی در سرنوشت اصلاحطلبان چه تاثیری گذاشت؟
واقعیت این است که تلاش برای محدود کردن دامنه رقابتها و درحقیقت جابهجایی نظارت موجب شد شرایط فعلی برای اصولگرایان به وجود آید. اگر آن رویه حذفی، به دلیل عدم تمایل مردم به رأی ندادن به چهرههای ناشناس، اصلاحطلبان را در کوتاهمدت از راهیابی به نهادهای انتخابی محروم کرد، اما با تغییر نوع نگاه جامعه و اعتماد کردن مردم به لیستهای انتخاباتی اصلاحطلبان، بهجای نامزدهای مشهور، عملا روند محدودکننده و حذفی مورد حمایت اصولگراها در بلندمدت به ضرر خود آن جناح تمام شد.
اما اکنون اصلاحطلبان با وجود ادامه این نگاه در قدرت قرار دارند.
بله، همینطور است، زیرا در ۵ انتخابات اخیر نگاه و ذائقه مردم در اینباره تغییر کرده و به فهرستهای انتخاباتی تمایل پیدا کرده است و فردگرایی دیگر بازار چندانی ندارد.
پس در چنین شرایطی اصلاحطلبان چندان هم از نگاه حذفی اصولگرایان آسیب ندیدند؟
در کوتاهمدت بله، اما در بلندمدت زمانی که به آثار روش حذفی اصولگرایان نگاه میکنیم، میبینیم افرادی که از این شیوه حمایت میکردند، بیشترین آسیب را از آن متحمل شدهاند. آنها متوجه نبودند که تکیه برنهادهایی که «موفقیتهای دوپینگی» را به آنها هدیه میداد، دیر یا زود، آنان را دچار مشکلات عدیده خواهدکرد. این همان نکتهای است که ما بارها گوشزد میکردیم و نمیشنیدند و امروز خود مجبور به اعتراف شدهاند. اصلاحطلبان در این سالها همواره میگفتند که در عرصههای گوناگون نمیتوان با نگاه بسته به مصاف مشکلات متعدد جامعه رفت و آینده روشنی را برای ایران رقم زد. همچنانکه در دنیا نیز با متحد کردن همه قدرتهای بزرگ علیه میهن زیان خواهیم دید.
استمرار شرایطی که اصولگرایان داعیهدار آن هستند، چه آثاری بهدنبال خواهد شد؟
امروز شاهدیم آنچه اصلاحطلبان و بهویژه رئیس دولت اصلاحات درباره آن هشدار میدادند، یکی پس از دیگری در حال رخ دادن است. به خصوص درسالهای اخیر با پیدایش داعش این موضوع بیش از پیش ثابت شد که ارائه چهره خشن و بیمنطق از دین و میهن بیشترین ضرر را به خود ما و بیشترین نفع را به بدخواهان ایران و اسلام میرساند. ارائه چهره غیررحمانی و غیرعقلانی از ایران و اسلام و تشیع تنها مردم را دلسرد نمیکند، بلکه جهان را نیز علیه ما بسیج میکند. امروز بسیاری از افرادی که این چهره را به نمایش میگذاشتند، به این نتیجه رسیدهاند که این تصویر تا چهاندازه میتواند به جایگاه ایران و ایرانی آسیب بزند، زیرا میبینند که هیچدشمنی به اندازه فرقههای خشونتپرست و تمامیتخواه به اسلام و مسلمانان صدمه نزده است. در عرصه جهانی نیز دیگر حتی طیف مخالف اصلاحات اینگونه تحلیل نمیکند که ما کار خود را میکنیم و مهم نیست که روسیه، چین و اروپا با آمریکا همسو و متحد شوند، زیرا این اتحاد نشانه حقانیت ماست. امروز قاطبه اصولگراها اعلام میکنند که اگر میخواهیم برابر جریانهای نژادپرست، انسدادطلب و تحریمگر در دنیا بایستیم، چاره نداریم جز اینکه همانند دوره اصلاحات به تعامل سازنده و گسترده با جهانیان بپردازیم و از این طریق، کاخ سفید را در انزوا قرار دهیم تا دست از ماجراجویی علیه کشورمان بردارد. یادتان هست که بوش در زمان اصلاحات اعلام کرد که ایران جزئی از محور شرارات است، اما نه تنها هیچیک از قدرتهای بزرگ جهان حاضر به تکرارسخنان او نشدند، بلکه حتی در درون آمریکا نیز نتوانست علیه ایران اجماع ایجاد کند و گام تازهای ضد ایران و ایرانی بردارد، زیرا سیاستهای دولت وقت عقلانی بود. ترامپ نیز با تمام جنگطلبیاش نمیتواند توافق اروپا، روسیه، چین و... را علیهجمهوری اسلامی جلب کند، زیرا در برابر سدی به نام برجام و افکار عمومی ایران و جهان قرار دارد. این در حالی است که اگر قرار بر تکرار دیپلماسی احمدینژادی بود، بار دیگر گرفتار تحریمهای الزامآور جهانی میشدیم و سایه تهدید دوباره بر آسمان ایران به پرواز در میآمد.
برخی اصولگرایان مسائل سالهای اخیر را علت عدم رشد گفتمانی اصولگرایی اعلام کردهاند. آیا آنها در عرصه فرهنگی هم دچار تغییراتی شدهاند؟
بله، در این زمینه هم به این نتیجه رسیدهاند که بگیر و ببند و فیلترینگ جواب نمیدهد. به همین دلیل میگویند موافق بستن فضای مجازی نیستند، چرا که میبینند جامعه ایرانی با آن مخالف است. برای آنها نیز روشن شده که بستن فضای مجازی حلال مشکلات نیست و دستاورد مهمی کسب نخواهند کرد. آنها در ۲۵ سال گذشته تمام محدودیتها را برای اصلاحطلبان به وجود آوردند، اما امروز گفتمان اصلاحات در جامعه حاکم است و یک چهره ممنوعالتصویر با یک کلمه سرنوشت انتخابات را تغییر میدهد. زمانی که روزنامهها توقیف شدند، آقای صفار هرندی قائم مقام وقت کیهان و وزیر ارشاد احمدینژاد اعلام کرد: «بستیم و اتفاقی نیفتاد»؛ اما امروز اصولگرایان واقعیتها را مشاهده میکنند که چه اتفاقات مهمی به زیان خودشان رخ داد، در حالی که قبلا متوجه نبودند. ببینید، روزنامههای اصولگرا در دولت اصلاحات به مراتب خواندنیتر و پرتیراژتر از زمانی بودند که روزنامههای اصلاحطلب توقیف شدند. بنابراین اگر آنها بخواهند سخنانشان شنیده شود باید طرفدار فضای باز سیاسی باشند.
چرا اصولگرایان با اینکه به محدودیت در گفتمان اصولگرایی اعتراف دارند، اما باز هم نمیتوانند عمیقا متحد شده و درکنار هم به زیست سیاسی بپردازند؟
این ضعف بهدلیل شرایط ویژهای است که در روند استفاده از امکانات و حذف رقبا برای اصولگرایان ایجاد شده است. در حقیقت آنها چنان از درون تهی و پوسیده شدهاند که شکستهای بزرگ هم نمیتواند آنها را متحد کند. اوضاع در اصولگراها چنان آشفته است که بعضی به صراحت میگویند قالیباف انصراف نداد، انصرافانده شد و ادعا میکنند که اگر قالیباف میماند، نتیجه انتخابات تغییر میکرد! بهنظر من جناح اصولگرا هیچراهی جز بازگشت به مردم ندارد. از طرف دیگر توجه به مطالبات مردم باید اولویت اول آنها قرارگیرد.
آینده را برای جریان اصلاحطلب چگونه پیشبینی میکنید؟
در حقانیت جریان اصلاحات همین بس که هر اصولگرایی که به صحنه انتخابات وارد میشود، در دفاع ازحقوق شهروندی و آزادی و کرامت انسانی سخن میگوید و حتی از این موضع به نقد اصلاحطلبان مینشیند که چرا در فلان مرحله کوتاه آمدید! اصولگرایان میدانند که مردم چه میخواهند. پس اگر رأی مردم را میطلبند راهی جز تمکین به مطالبات آنان ندارند. از طرف دیگر نباید از یاد برد که اگر بهرغم مشکلات فراوان، جامعه ما همچنان سرپاست و چشم به آینده دارد، به دلیل وجود جریانی به نام اصلاحات است. همین وضعیت باعث شده است که بتوانیم استحکام خود را در منطقه داعشزده حفظ کنیم. درچنین منطقه و شرایط خطرناکی ملت ما در حال انجام کار بزرگی است و اگر بتواند آن را بهسرانجام برساند، آیندگان به نیکی از این نسل یاد خواهند کرد. ما در منطقهای که مردم آن از حقوق، کرامت و آزادیهای مدنی محروم بوده و هنوز نیز هستند، توانستهایم امنیت را با آزادی جمع کنیم. امروز همسایگان ما یا آزادی دارند مانند افغانستان و عراق ولی امنیت ندارند، یا مانند کشورهای عربی امنیت منهای آزادی دارند. ایران توانسته امنیت و آزادی را با هم جمع کند و این دستاورد به دلیل استمرار انتخابات در چهار دهه گذشته است. در مسیر گذار به دموکراسی حتما اصلاحطلبان خطاهایی کردهاند، اما برخلاف رقبا اشتباهات خود را پذیرفتهاند، از بسیاری از خطاها عذرخواستهاند و تلاش کردهاند که آنها را اصلاح کنند. البته ما با مشکلات و موانع خارجی مانند ترامپ و برخی از دولتهای منطقه مواجهیم. آنها قصد دارند دستاوردهای دولت و ملت ما را تخریب کنند و دوباره تحریمها را برگردانند و سایه شوم جنگ را بر آسمان ایران به پرواز درآورند. پس باید تلاش کنیم پیروزیهایی را که با خون دل بهدست آمده را با خدمات بیشتر، پاکدستی و فسادستیزی حفظ کنیم. اکنون زمان سهمخواهی اصلاحطلبان از همدیگر نیست، بلکه فرصتی است برای ارتقای کارآمدی سیستم و مقابله با هر فسادی در درون و بیرون اصلاحات.