//
کدخبر: ۱۵۷۲۳۹ //
گزارش نیویورک‌تایمز

«وقت آن شده که از افغانستان خارج شویم»

«ایالت متحده بیش از وسع ابزارهایی که در اختیار دارد، برای مأموریتی هزینه می‌کند که تنها به نفع رقبای استراتژیک این کشور است.»

«وقت آن شده که از افغانستان خارج شویم»
به گزارش فرتاک نیوز،

 رابرت کاپلان، نویسنده و پژوهشگر سرشناس آمریکایی با این مقدمه در نیویورک‌تایمز می‌نویسد: «تصمیم دونالد ترامپ برای خارج کردن ۷ هزار نیرو از ۱۴ هزار نیروی باقی مانده در افغانستان که احتمالا تا تابستان آینده عملی خواهد شد، نگرانی‌های جدیدی را درباره‌ رفتار تحریک‌آمیز او ایجاد کرده است. این نگرانی‌ها به ویژه از این رو موضوعیت بیشتری پیدا می‌کند که او تقریبا به طور همزمان تصمیم گرفته که تمام نیروهای آمریکایی را از سوریه خارج کند که این امر نیز بر خلاف توصیه‌های جیمز ماتیس، وزیر دفاع مستعفی دولت او بود. با این حال کاستن از تعداد نیروهای آمریکایی در افغانستان احتمالا امری اجتناب‌ناپذیر بود و در واقع بالاخره زمان آن فرا می‌رسید که آمریکا از این کشور به طور کامل خارج شود.

هیچ کشور دیگری در جهان افول امپراطوری آمریکایی را تا این اندازه به تصویر نمی‌کشد. در حال حاضر، در عمل احتمال پیروزی نظامی علیه طالبان تقریبا صفر است و احتمال کمی وجود دارد که در این کشور دموکراسی پایداری ایجاد شود؛ این ها حقایقی است که جامعه سیاسی واشنگتن از پذیرش آن اغلب عاجز مانده است. در حالی که بسیاری از نیروهای آمریکایی برای محافظت از خودشان در مقابل افرادی که قرار بود به آنها کمک کنند، پشت دیوارهای ضخیم پنهان شده‌اند، نکته قابل توجه این است که موضوع افغانستان در دولت و محافل رسانه‌ای واشنگتن آن‌چنان که باید، مورد توجه قرار نگرفته است. وقتی راجع به افغانستان صحبتی به میان می‌آید، واشنگتن به شهری تبدیل می‌شود که پشت دیوارهای سردرگمی وسرافکندگی پنهان می‌شود.

در حالی که کشورهایی نظیر چین، پاکستان، هند و ایران همگی پروژه‌هایی در حوزه‌های انرژی و معدن را در داخل و اطراف افغانستان با رقابتی جدی پیگیری می‌کنند، آمریکا ظاهرا آینده تجاری چندانی در این کشور ندارد و این در حالی است که سالانه ۴۵ میلیارد دلار در آنجا هزینه می‌کند. بر اساس نتایج یک طرح پژوهشی با عنوان «پروژه هزینه جنگ» که در دانشگاه براون انجام شده، در صورتی که هزینه‌های بلندمدت را نیز مد نظر قرار دهیم، مجموع هزینه این جنگ می‌تواند از مرز دو میلیارد دلار هم عبور کند. همه این هزینه‌ها در حالی انجام شده که نتیجه آن دولتی ناپایدار است که اگر کمک‌ها به آن قطع شود، به احتمال زیاد شاهد فروپاشی خواهد بود.

در حقیقت افغانستان نشان‌دهنده غلبه عواملی نظیر جبر جغرافیایی، تاریخی، فرهنگی، قومی و قبیله‌ای است. پشتون‌ها، تاجیک‌ها، ازبک‌ها، هزاره‌ها و سایر گروه‌ها در حال حاضر بر سر زمین رقابت می‌کنند. قبایل و شبکه‌هایی که همانند گروه‌های مافیایی هستند، کنترل قاچاق مواد مخدر را در اختیار دارند و نقشی مهم در افغانستان ایفا می‌کنند. برای نشان دادن این که نگاه کارشناسان غرب نسبت به وضعیت به وجود آمده چگونه است، می‌توان به این اظهارات آناتول لیون، کارشناس مسائل منطقه‌ای بریتانیایی اشاره کرد که در نشنال اینترست مدعی شده است: این که پول آمریکا دزدیده شده است، بدین معنا نیست که این پول هدر رفته زیرا صرف این شده که به روسای قبایل داده شود تا آنها را از پیوستن به طالبان یا انجام سایر اقدامات نامطلوب بازدارد. نباید این‌طور می‌شد. اگر آمریکا به دلیل حمله‌اش به عراق در سال ۲۰۰۳ (اقدامی که من به اشتباه از آن حمایت کردم) از امر بازسازی افغانستان منحرف نمی‌شد و یا اگر سیاست‌های نظامی و توسعه‌ای متفاوتی به کار گرفته می‌شد، چنین عواملی قابل مهار بود.

به گفته احمد رشید، خبرنگار پاکستانی، اتفاقی که افتاده این است که تأکید بیش از اندازه‌ای روی امر فرآیند انتخاباتی در کابل به عمل آمده و به موضوع بسیار مهم ملت‌سازی آن‌چنان که باید، توجه نشده که این امر به طور خاص شامل توجه به استانداردهای زیرساختی و کشاورزی و بازگرداندن آن به وضعیتی که افغان‌ها از دهه ۵۰ تا زمان حمله شوروی در ۱۹۷۹ برخوردار بودند، می‌شود.

به طور مشخص، امید در هر شرایطی وجود دارد؛ اما نه در شرایطی که اکنون در آن قرار داریم. گروه پشتون طالبان که در حملات ۱۱ سپتامبر نقش داشت، همچنان توفیقاتی را در عرصه نبرد حاصل می‌کند و در صورتی که مذاکرات صلح واقعی وجود داشته باشد، مایل است سهم خود را از قدرت از محمد اشرف غنی، رئیس‌جمهوری دولت تحت حمایت آمریکا بستاند؛ حتی اگر نخواهد در نهایت جایگزین این دولت شود. زلمای خلیل‌زاد، نماینده ویژه دولت واشنگتن در امور افغانستان می‌کوشد راهکاری دیپلماتیک را ایجاد کند که اجازه دهد آمریکا نیروهای خود را در افغانستان کاهش دهد؛ بدون آن که بنیان سیاسی در کابل به سرعت دچار فروپاشی شود. این شاید دلیل واقعی آن است که آمریکا به صرف هزینه‌های سنگین در افغانستان ادامه می‌دهد. پنتاگون از تکرار اتفاقات ۱۹۷۵ واهمه دارد؛ سالی که در آن نیروهای ویتنام جنوبی در حالی شروع به فرار از منطقه سایگون شدند که آمریکایی‌ها در حال خروج بودند و نیروهای ویتنام شمالی بلافاصله به پیشروی در این شهر پرداختند. ارتش ایالات متحده تا زمان پیروزی‌های خود در جنگ خلیج فارس در سال ۱۹۹۱ همچنان به خاطر این رویداد شرمسار و تحقیر شده بود.

خروج سریع از افغانستان می‌تواند نماد جدیدی از افول در قدرت سخت آمریکایی تلقی شود. همچنین این واهمه وجود دارد که افغانستانی پرآشوب باری دیگر به جایگاه امنی برای گروه تروریستی بین‌المللی تبدیل شود که بتواند حمله دیگری در قد و قواره حملات ۱۱ سپتامبر ترتیب دهد. به طور مشخص، یمن، سومالی و شماری از دیگر کشورها نیز می‌توانند چنین بستری را در این راستا فراهم سازند. نکته این است که ما بیشتر از روی ترس از نتایجی که می‌تواند حتی بدتر باشد، در افغانستان هستیم؛ نه از این رو که انتظار رویدادهای بهتر و نتایج مطلوب‌تر را داشته باشیم. واشنگتن اکنون صرفا این امید را دارد که خلیل‌زاد که دیپلماتی کارکشته و متولد افغانستان است، بتواند مقطعی از ثبات را ایجاد کند.

در عین حال چینی‌ها، پاکستانی‌ها، روس‌ها، هندی‌ها و ایرانی‌ها احتمالا همگی از عملیات‌های نظامی آمریکا در افغانستان بیش از خود ایالات متحده بهره می‌برند. حضور ما می‌تواند امنیت کافی را برای آنها ایجاد کند تا بتوانند کریدورهای انرژی و حمل و نقل خود را شکل دهند و البته به روس‌ها کمک می‌کند که در مقابل تروریسم در مرزهای جنوبی خود حفاظت شوند. از این رو رقیبان ما در حالی امپراتوری‌های خود را شکل می‌دهند که از حمایت امپراتوری رو به افول ما بهره می‌جویند.

ممکن است این ادعا مطرح شود که فروپاشی دولت تحت حمایت آمریکا در کابل به این کشورها اجازه می‌دهد که جای پای خود را در افغانستان بازتر کنند اما در چنین شرایطی ایجاد ثبات در چنین کشور بی‌قانونی مشکل آنها خواهد بود. یک دیپلمات کارکشته آمریکایی با حمایت دولتی منسجم می‌تواند تلاش کند تا کنفرانس صلح بین‌المللی سازماندهی کند که شامل افغانستان و همسایگانش باشد. این کنفرانس باید متمرکز بر مقابله با گروه‌های تروریستی و پایگاه آنها در آسیای جنوبی و آسیای میانه باشد. این همان نوع پروژه‌ای است که هنری کیسینجر، ریچارد هالبروک، جیمز بیکر یا جورج شولتز در دوران کار خود مطرح ساختند اما این چیزی نیست که بتوان به طور معقول از دولت فعلی آمریکا انتظار داشت؛ دولتی که آشوب‌زده و ناتوان از انجام چنین کاری است که این امر با توجه به خروج ماتیس از کابینه پررنگ‌تر می‌شود.

آیا ما این دِین را به مردم افغانستان داریم که در آنجا بمانیم؟ اگر ایده‌آل‌هایی که ما ادعای نمایندگی آن را داریم، غیرقابل‌تحقق باشد، خیر. صرف میلیاردها دلار و استقرار هزاران نیرو در افغانستان بدون هیچ سرانجامی با توجه به آشفتگی روزافزون، سیاست ایجاد پایداری و ثبات محسوب نمی‌شود. حتی بخش کوچکی از این هزینه را می‌توان به عنوان سرمایه‌گذاری هوشمندتر در حوزه‌های زیرساختی در آسیا صرف کرد که شامل ترمینال‌های گاز مایع و بنادر مختلف در ویتنام می‌شود و می‌توان از چنین سرمایه‌گذاری‌هایی برای مقابله و رقابت با طرح یک جاده، یک کمربند چین بهره گرفت.

خروج ما از افغانستان نباید به سرعت و ناگهانی انجام شود. این امر باید به گونه‌ای صورت گیرد که از عواقب کاسته شود و این فرصت برای خلیلزاد فراهم آید که روی توافقی با هم پیمانان ما کار کند و همه این اقدامات باید بدون جداول زمانی علنی باشد زیرا در این صورت رقیبان ما منتظر خواهند شد که روند خروج ما به اتمام برسد و سپس آنها کار خود را انجام دهند. با این حال، بیایید با خود صادق باشیم: افغانستان شبیه ناوهای هواپیمابر بزرگی است که ما با هزینه فراوان به ساخت آن ادامه می‌دهیم؛ اقدامی به غایت منسوخ در دوره فناوری موشکی پیشرفته و جنگ‌افزارهای مافوق صوت. این امر بخش کارافتاده‌ای از یک امپراطوری بوده و اکنون زمان آن رسیده که رهایش کنیم.»

 

برای ورود به کانال تلگرام فرتاک نیوز کلیک کنید.
منبع: ايسنا
آیا این خبر مفید بود؟
کدخبر: ۱۵۷۲۳۹ //
ارسال نظر