//
کدخبر: ۴۲۰۰۷۹ //

دوست ندارم دختر خیابانی بشوم/ نگاه‌های هوس‌آلود شوهر عمه‌ام را به خوبی حس می‌کردم تا ...

دختر نوجوان: از نگاه های هوس آلود شوهر عمه ام می ترسیدم

دوست ندارم دختر خیابانی بشوم/ نگاه‌های هوس‌آلود شوهر عمه‌ام را به خوبی حس می‌کردم تا ...
به گزارش فرتاک نیوز،

دختر ۱۵ ساله ای درباره قصه تلخ خود گفت: اولین فرزند خانواده هستم. اکنون نیز در کلاس هشتم تحصیل می کنم. ریشه اختلافات و بدبختی های ما از آن جایی آغاز شد که شوهر خاله ام شب هنگام دچار ایست قلبی شد و در خواب جان سپرد.خواستگار سمجی دارم با ابراز علاقه آتشین اما من می ترسم چون …

وی افزود: از آن جایی که پدرم و برادرش با دو خواهر ازدواج کرده بودند و در واقع با یکدیگر باجناق هم بودند، مرگ عمویم روند زندگی ما را تغییر داد چرا که پدرم معتقد بود خاله ام موجب مرگ شوهرش شده است و همین موضوع به اختلافات شدید خانوادگی کشید.عمویم در امور ساختمانی و خرید و فروش مسکن فعالیت داشت به همین دلیل هم از اوضاع مالی خوبی برخوردار بود.

دختر نوجوان سپس گفت: خلاصه بعد از مرگ عمو، خاله ام با فرد دیگری ازدواج کرد و به یکی از شهرها رفت. این ماجرا اختلافات بین پدر و مادر من را شدت بخشید چرا که پدرم مدام به مادرم سرکوفت می زد که خواهرت با پول های برادرم به تفریح و خوشگذرانی می پردازد!

او در ادامه صحبت های خود گفت: ماجرای ازدواج خاله ام خیلی برای پدرم سنگین بود و به هیچ وجه با این موضوع کنار نمی آمد. او مادرم را کتک می زد و همواره با توهین و فحاشی و نیش و کنایه های زشت او را آزار می داد. در این شرایط زندگی برای من و برادر کوچک ترم خیلی سخت شده بود تا این که پدرم به مصرف مواد مخدر رو آورد.حالا دیگر اوضاع زندگی ما کاملا به هم ریخته بود و پدر و مادرم قصد داشتند به صورت توافقی از یکدیگر جدا شوند ولی مادرم به خاطر من و برادرم باز هم سعی می کرد همین رشته باریک زندگی مشترک را حفظ کند ولی باز هم پدرم راضی نشد و تصمیم به طلاق گرفت.

دختر نوجوان ادامه داد: یک روز قبل از طلاق، مادرم نزد پدرم رفت و التماس کرد تا نزد من و برادرم بازگردد ولی پدرم رضایت نداد به همین دلیل هم یک ساعت بعد مادرم با قرص خودکشی کرد و از دنیا رفت.روزی که قرار بود او را به خاک بسپارند من خودم را روی پیکرش انداختم و خیلی گریه کردم اما دیگر سرنوشت ما این گونه رقم خورده بود.بعد از این ماجرا من و برادرم آواره منزل پدر بزرگ و عمه‌ها شدیم.آن زمان من فقط ۱۱ سال داشتم اما خیلی چیزها را می فهمیدم.

وی گفت: مادربزرگم هزینه مواد مخدر پدرم را می پرداخت ولی هر اشتباه کودکانه ما را هم به پدرم خبر می داد و او هم ما را کتک می زد! حتی مدتی در منزل شوهر عمه ام احساس بدی داشتم. فکر می کردم از نگاه های هوس آلود او می ترسم، وقتی موضوع را به پدرم گفتم او به شدت مرا کتک زد که تهمت ناروا به شوهر عمه ام می زنم! به همین دلیل از منزل شوهر عمه ام فرار کردم و به خانه یکی از دوستانم رفتم و چند روز در منزل آن ها ماندم ولی بعد با کمک خانواده دوستم به کلانتری رفتیم و مرا تحویل دایی ام دادند. با وجود این پدرم دست بردار نبود و مدام با تلفن خانواده دایی ام را تهدید می کرد.

دختر نوجوان در پایان صحبت هایش گفت: دیگر جایی نداشتم به این خاطر دوباره به کلانتری آمدم تا مرا تحویل بهزیستی بدهند تا روزی انسان موفقی شوم. دوست ندارم دختر فراری یا خیابانی نام بگیرم و دیگران از من سوء استفاده کنند…

 

برای ورود به کانال تلگرام فرتاک نیوز کلیک کنید.
آیا این خبر مفید بود؟
کدخبر: ۴۲۰۰۷۹ //
ارسال نظر