//
کدخبر: ۴۲۴۳۲۰ //

زنم با بی‌شرمی توی چشمانم نگاه کرد و گفت یکی دیگر را دوست دارد و...

بیش از ۲۰ روز است که حتی خانواده اش خبری از او ندارند و به تلفن هایش هم پاسخی نمی دهد و…

زنم با بی‌شرمی توی چشمانم نگاه کرد و گفت یکی دیگر را دوست دارد و...
به گزارش فرتاک نیوز،

مرد۴۳ساله ای که برای یافتن همسرش دست به دامان پلیس شده بود با بیان می کرد حتی خانواده همسرم اطلاعی از او ندارند و به تلفن هایش نیز پاسخ نمی‌دهد، درباره سرگذشت خود گفت: از روزی که به خاطر دارم با فقر و نداری بزرگ شدم و آن زمان من کودکی ۹ ساله بودم که مادرم سیاه پوش شد و مجبور شدم از همان دوران کودکی کار کنم تا کمک خرج مادرم باشم.

  • بیشتر بخوانید:

با مامور بالای سر شوهرم رفتم/ رحیم از پنجره فرار کرد ولی دختر جوان لخت روی تخت به گریه افتاد و...

خلاصه در حالی که روزگارمان به سختی می گذشت خواهرم نیز در ۱۵ سالگی ازدواج کرد و یک سال بعد اولین فرزندش به دنیا آمد. با آن که خواهرم اوضاع مالی خوبی نداشت اما محتاج ما نبود ولی سرنوشت او نیز به گونه دیگری رقم خورد چرا که یک روز شوهرش هنگام عبور از خیابان زیر چرخ های کامیون رفت و جان خود را از دست داد. از آن روز به بعد خواهرم نیز مجبور شد با سه فرزندش در کنار ما زندگی کند.

در این شرایط من ساعت کاری ام را افزایش دا و از ۵ بامداد تا ۱۱ شب کار می کردم تا این که بالاخره توانستم سرپناه کوچکی برای خواهرم و فرزندانش خریداری کنم.

وقتی خیالم از آن ها آسوده شد با خواهر یکی از دوستانم ازدواج کردم. آن دوستم که حالا برادر زنم بود، برخی از کالاهای ارزان را از بندر می آورد و به مغازه داران می فروخت.  چند سال اول درآمدمان بسیار خوب بود اما با شیوع کرونا ، مسافرت ها تعطیل شد و من بیکار شدم اما همسرم همچنان در یکی از هتل ها مشغول کار بود و در امور آشپزی نیز فعالیت می کرد.

بعد از خانه نشینی من درآمد همسرم خیلی بیشتر شد. او همواره سرکار بود به طوری که گاهی چند روز هم به خانه نمی آمد. «حلیمه» دیگر رغبتی به من و فرزندانش نشان نمی داد و روابط مان به سردی گراییده بود. او کمتر به خانه می آمد و وقتی هم در خانه بود فقط با گوشی تلفنش مشغول بود و هر بار اعتراض می کردم با توهین و فحاشی پاسخم را می داد و مرا سرزنش می کرد که بی غیرتی بیکار هستم!

از این تحقیرهای همسرم خسته شده بودم تا این که به عنوان نگهبان در یک مجتمع مشغول کار شدم و از همسرم خواستم دیگر سرکار نرود اما او روبه رویم ایستاد و با بی شرمی گفت که فرد دیگری را دوست دارد و می خواهد به ترکیه برود! من که از حرف های او شوکه شده بودم دو سیلی به صورتش نواختم اما صبح روز بعد وقتی از خواب بیدار شدم همسرم با نوشتن یک نامه من و فرزندانش را برای همیشه ترک کرده بود. اکنون بیش از ۲۰ روز است که حتی خانواده اش خبری از او ندارند و به تلفن هایش هم پاسخی نمی دهد و…

 

برای ورود به کانال تلگرام فرتاک نیوز کلیک کنید.
آیا این خبر مفید بود؟
کدخبر: ۴۲۴۳۲۰ //
ارسال نظر