راز دختر جوان زیر تخت خواب مرد تنها چه بود؟
یک دختر از دوپسر خواست تا راز زیر تخت خواب مرد تنها را فاش کنند.
چند روز پیش و در یک مهمانی خانوادگی پسربچهای به اتاق دخترخاله 20سالهاش رفت و دروغ عجیبی را مطرح کرد. او گفت چند روز پیش داییشان یک ساک بزرگ مشکی پیدا و آن را زیر تختش مخفی کرده است. پسربچه تعریف کرد که داخل ساک پر از پول بوده و خودش صدای داییاش را شنیده که تلفنی به دوستش میگفت همه پولها تراول است و هنوز فرصت نکرده آنها را بشمارد. دخترجوان با شنیدن این حرفها فکر شومی به سرش زد.
او از مدتی قبل از طریق فضای مجازی با پسری به نام رحیم آشنا شده و قصد ازدواج با وی را داشت اما رحیم بیکار بود و برای همین پدر دختر اجازه نمیداد که با او ازدواج کند. دختر جوان ماجرای ساک پول و نقشهاش برای سرقت آن را برای خواستگارش تعریف کرد و 2روز بعد آن را عملی کرد.
دختر 20ساله که عاطفه نام دارد، روز حادثه به داییاش زنگ زد و از او خواست تا به مغازه موبایلفروشی برود و قاب موبایلی را که سفارش داده بیاورد. دایی 40ساله بیآنکه بداند ماجرا از چه قرار است راهی مغازه موبایلفروشی شد اما زمانی که وارد کوچهای خلوت شد 3مرد به سمتش حملهور شدند. آنها با تهدید چاقو، مرد جوان را داخل صندوق عقب ماشین گذاشتند و به حاشیه بزرگراهی در جنوب تهران بردند.
آدمربایان او را بهشدت کتک زدند و خواستند که کلید خانهاش را به آنها بدهد. مرد جوان از ترس جانش کلید را در اختیار آنها قرار داد و یکی از آدمربایان راهی خانه وی شد. مرد جوان حدود 4ساعت گروگان آدمربایان بود تا اینکه جوانی که به خانه وی رفته بود با همدستانش تماس گرفت و گفت هرچه خانه را جست و جو کرده ساک را پیدا نکرده است. آدمربایان که رو دست خورده بودند بار دیگر مرد جوان را مورد ضرب و شتم قرار دادند اما او گفت که ساک پولی وجود ندارد و احتمالا آنها وی را با شخص دیگری اشتباه گرفتهاند. در نهایت آدمربایان او را رها کردند و گریختند.
مرد جوان با سر و صورتی خونآلود خود را به اداره پلیس رساند و به طرح شکایت پرداخت. وی گفت: من روز حادثه با تماس خواهرزادهام از خانه بیرون رفتم و احتمال میدهم او در این ماجرا دست داشته باشد. با دستور قاضی آرش سیفی، بازپرس شعبه چهارم دادسرای جنایی تهران عاطفه دستگیر و در بازجوییها گفت: وقتی پسرخالهام گفت داییام یک ساک پر از پول پیدا و آن را در خانهاش پنهان کرده وسوسه شدم تا آن را سرقت کنم و با رحیم زندگیمان را شروع کنیم.
چون داییام تنها زندگی میکرد فکر میکردم نقشهام به راحتی نتیجه میدهد اما نهتنها به پول نرسیدم بلکه آبرویم رفت. آدمربایان رحیم و دوستان او بودند که من از تمام ماجرا خبر داشتم و وقتی شنیدم پولی پیدا نکردهاند خیلی پشیمان شدم. پس از اظهارات عاطفه، کارآگاهان به تحقیق از پسربچه هشتساله پرداختند و پی بردند که او به دروغ این داستان را برای دخترخالهاش تعریف کرده و عاطفه این داستان خیالی را باور کرده است. در ادامه کارآگاهان خواستگار عاطفه و همدستانش را دستگیر کردند و تحقیقات در این پرونده همچنان ادامه دارد