فکر شیطانی که در سر جوان تحصیل کرده افتاد!
مدتی بیکار بودم. نه اینکه کار پیدا نکنم؛ میخواستم در یک جای آبرومند مشغول کار شوم. یکی از اقوام مرا به شرکتی معرفی کرد. خیلی خوشحال بودم و با جان و دل کار میکردم.
چند ماه گذشت. حقوقم را نمیدادند و میگفتند: «یکجا حساب میکنیم. تازه اینطوری پولی هم برایت پسانداز میشود.».
کمی دغدغه داشتم اما، وقتی از زبان مسئول خودم شنیدم که دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد، خیالم راحت شد. من کارم را با جدیت و عشق انجام میدادم و فقط میخواستم خودم را به مدیرانم ثابت کنم. متأسفانه، پس از مدتی، پروژۀ کاری به خاطر یک سری مشکلات تعطیل شد. من دوباره بیکار شدم و به خانه برگشتم. تازه به فکر افتادم که حق و حقوقم را بگیرم. هیچکس جواب درستی نمیداد و امروز و فردا میکردند.
آخرش هم آب پاکی را روی دستم ریختند و گفتند: «چون هنگام شروع کار قرارداد تنظیم نکردهاید، هیچ حق و حقوقی به شما تعلق نمیگیرد.».
با شنیدن این حرف، اعصابم خطخطی شد. اصلا نمیفهمیدم چهکار میکنم. از شرکت بیرون زدم. ناخودآگاه فکری عجولانه به سرم زد. میخواستم خودکشی کنم و شانس آوردم خودروِ کلانتری۳۰ سر رسید. با صحبتهای افسر گشت پلیس آرام شدم. حالا که به کاری که کردهام فکر میکنم، خندهام میگیرد. این حرفها از من که تحصیلات دانشگاهی دارم بعید بود.
اگر کارهایمان را درست و سفت و سخت بگیریم، رودربایستی را کنار بگذاریم و قانونی پیش برویم، هیچوقت دچار چنین مشکلاتی نمیشویم. من در روز استخدام فقط خوشحال بودم که مشغول کار شدهام. به این موضوع فکر نمیکردم که باید قرارداد کاری تنظیم کنم و اگر مشکلی پیش بیاید یا هنگام کار دچار حادثه شوم نیازمند حمایت بیمهای هستم. البته این مسئلهای که برایم به وجود آمده و حق و حقوقم را ضایع کرده است را از طریق قانونی پیگیری میکنم.