فیلترینگ راه رهایی از ارباب نیست
حکایت یک قران پنج قران را شنیدهاید.
پدربزرگم میرزا عظیم را در بخشی از محال کرمانشاه خوب میشناسند.
اگر هنوز ریش سفیدان دوران دیدهای از نعمت سواد برخوردار هستند به خاطر وجود آن مرد بزرگ بوده است. زمانی که کمترین فرد از نعمت سواد محروم بود بین دهههای بیست تا سی، وی مشغول معلمی، آن هم در روستاهای دور افتاده و فاقد هر گونه امکاناتی بوده است.
الان که فکرش را میکنم متوجه میشوم؛ او با چنین سطح معلوماتی در آن روزگار به راحتی میتوانست در دستگاه پهلوی پست مهمی میداشت اما چنین بر میآید که او آموختن و آگاه کردن مردم را با ارزشتر از مقام چند روزه دنیا پنداشته است.
اگر چه بیش از سی و پنج سال عمر نکرد یا بهتر بگویم اجازه زندگی را به واسطه آگاه کردن به او ندادند اما در این فاصله در هر محله یا روستایی که قدم گذاشته است چراغی از علم و آگاهی را برای مردم روزگار خود روشن نموده است.
در نهایت خانها و خانبیگها که مخالف بیدارگری رعیت خود بودند طوری او را سر به نیست نمودند که حتی جنازه او بدست خانوادهاش نیز نرسید! یکی از افتخارات زندگیم این است که میرزا عظیم کرمانشاهی پدر مادرم بوده است و من به تبعیت از او شغل نویسندگی را برگزیدم.
چرا که خلق را به اندیشدن وا نهادن بهتر از عبادت بیاندیشدن میدانم...
امروز که در آستانه تحولات قابل تأملی در کشور عزیزمان ایران هستیم قبل از هر تحلیل و تعمدی باید بگویم که راه پیروزی مردم بر دشمنان و مزدوران داخلی و خارجی هموارتر شده است و به هیچ وجه نباید نگران آینده بود.
آینده این ملت که به خودباوری رسیدهاند روشن و سبز است. دشمن اگر همه چیز را از ما بگیرد به هیچ وجه نمیتواند با سرمایه خودباوری ما بجنگد.
این سرمایه به خاطر همان مردان بزرگی بوده و هست که هر کدام در محیط خود بند رعیت را از روح مردم باز نمودهاند.
با تهیه این مطلب گمان مبرید این طور وانمود میکنم که خدایی ناکرده خود را از دیگران آگاهتر میدانم.
گرچه ما در زندگی روزمره با افرادی مواجه میشویم که با وجود اینکه موقعیتهای معمولی دارند ولی سطح آگاهیشان از خیلی از مدیران ارشد و اساتید دانشگاه هم بیشتر است.
مرور و " یادآوری" لازمه همدلی و همبستگی ماست.
نیک میدانیم شیوه ارباب و رعیتی تغییر کرده است. دیگر ارباب برای در بند کشیدن رعیت به فلک کردن و چپاول نمودن شبانگاه توسط تفنگچیان خود دست نمیدهد بلکه از ابزار مدرنتری بهره میبرد. ابزاری که قبل از آنکه جسم را دربند خویش کند ذهن و روح او را دربند میکند...
حتما حکایت یک قران پنج قران را شنیدهاید. نقل است روزگاری سیاستمدار کارکشتهای چون چرچیل هنگام عبور از کوچه و محلههایی از ایران با جوانانی برخورد میکند که سینه ستبر و رفتاری پهلوان منش دارند. زمانی که قرار شد گزارشی تهیه کند در آن درج نمود که پیش از آنکه راه نفوذی در ایران پیدا کنیم باید از شر جوانان و مردان قوی و مستبدش رها شویم.
در نهایت از فقر مردم به خاطر شاهان و مدیران خائن و بیعرضهاش استفاده نمودند و تریاک را گرمی یک قران در اختیار چنین جوانانی قرار داده و سوخته حاصل از آن را پنج قران میخریدند.
این وضع تا جایی ادامه پیدا نمود که روزی همان سیاستمدار وقتی از کوچه و خیابانهای شهرها و روستاهای ایران میگذشت دیگر هیچ خبری از آن جوانان رشید و پهلوان گذشته نبود...
امروز ما بدون اینکه آگاه باشیم دربند ارباب هستیم. اربابی که از ریزترین مسائل خصوصی ما نیز آگاه است. اما شرایط بدی که در کشور به واسطه جناح و اپوزسیون خاصی به وجود آمده است مردم نمیخواهند این حقیقت را بپذیرند. چرا که سیاستمداران این کشور قبل از آنکه مردم را آگاه نمایند مقابله کردهاند.
شرایط طوری است که اگر از فردی سوال شود که فیلترینگ چیست؛ نخستین تصویری که در ذهن او نقش میبندد سیاستهای کنونی نظام است.
این تصویر ذهنی، مخربترین آفتی است که میتوان از خروجی یک سیاست در ذهن مردم ایجاد نمود!
به واقع یا ما در مقابل توسعه فن آوری مقاومت میکنیم یا فنآوری در مقابل ما؛ اگر غیر این دو موضوع است پس تقابلی است که بین مردم و نظام به وجود آمده است.
تقابلی که از جانب مردم به لجاجت با چنین سیاستهایی شکل یافته و از طرفی باز هم لجاجتی بین مدیران کشور با مدیران فنآوری غیر بومی!
پیچیدگی این موضوع بر میگردد به ذهنیتی که میکوشد به مردم هشدار بدهد فکر مستقلی قرار است بر مردم تحمیل شود!
چنین فکری اگر چه ممکن است راهکار اصلی را در قطع وابستگی تشخیص داده باشد و لو تا زمانی که یک طرفه به قاضی برود هر چه قدر نیز کارش صحیح و درست باشد راه نفوذ، بدبینی و تحقیر کردن ملت را برای دشمن باز نموده است...
دشمن در کمین چنین سیاست هایی نشسته است تا به آن چماقی درست کند و بر سر مردم بکوبد و بگوید اگر سر سوزنی نظام برای رای شما ارزش قائل بود نظر خود را بر دیدگاه و خواسته شما ارجحیت نمی داد!
پس نتیجه می گیریم این تقابل از هر سمت و سوئی که پیاده شود به نفع دشمن است. چرا که او دنبال واژه هایی است که بدان جمله بندی کند!
تبعیض ، نقض حقوق بشر و هزار بهانه دیگر که این کشور را در مجامع بین المللی در تنگنا قرار بدهد ...
نکته دیگر انتخاب یک عنوان روی چنین سیاستی است. در هر صورت دولتمردان می بایست برای پاسخ به تاریخ هم که شده عنوانی روی این سیاست بگذارند!
با این وجود کمترین سوالی که در ذهن مردم ایجاد می شود این است که؛ آیا فیلترینگ سیاستی است که منافع نظام را تامین می کند یا منافع ملی را؟ در واقع خود مسوولین نیز با اجرای چنین سیاستی درک نمی کنند که با این اقدام تحت هر نام و عنوانی فقط خود را بیش ازپیش در معرض اتهام قرار می دهند و فقط فاصله خود را با مردم عمیق تر می کنند...
در نتیجه وقتی با چنین شیوه ای این سیاست اجرا شود، اذعان عمومی فیلترینگ را ناشی از ضعف مدیران کشور می دانند که در برابر توسعه فن آوری مقاومت می کنند. آنها چنین اقدامی را فقط به صرف بقاء نظام تلقی کرده و از همه بدتر اینکه؛ اراده خود را در برابر اراده نظام کوچک و حقیر می دانند!
و نکته دیگر نحوه پیاده کردن سیاست های دولتمردان در یک موقعیت بغرنج است . موقعیتی که مردم آلوده به ابزار فن آوری دشمن شده اند و برای خروج از این آلودگی بی شک نمی توان به یکباره این ابزار را قطع نمود. پس ما همیشه قبل از آغاز در پایان به اشتباهات خود پی می بریم. و این شیوه مدیریت نمودن ذهن مردم را معلوم نیست از کدام قعر تاریخ به فکر مدیران این کشور راه یافته است.
کما اینکه می توانستیم حق انتخاب را به خود مردم واگذار می کردیم و نظر خود را با نظر آنها در یک جوی قرار می دادیم و ابزار قدرتمندتری از تلگرام و امثالهم را جایگزین می نمودیم.
خواهیم دید که بعدها همین موضوع دست آویزی برای تخریب دولت کنونی می شود و برای رای جمع کردن، وجهه این دولت را زیر سوال می برند. آیا همین آقایانی که امروز دشمن درجه یک احمدی نژاد هستند در دولت او مرید سینه چاک او نبودند؟
در پایان باید گفت؛ اگر نظام منافع خود را با منافع مردم جدا کرده باشد به تنگنایی رسیده ایم که عبور از آن تقریبا شبیه یک معجزه است.