//
کدخبر: ۴۷۱۸۷۴ //

پیرمردی با کمر خمیده: حکایتی از کار و دسترنج

گفت‌وگوی جالب یک جوان و پیرمرد خشت‌زن

پیرمردی با کمر خمیده: حکایتی از کار و دسترنج

پیرمردی با کمر خمیده بر زمین کج شده بود.عرق پیشانی اش با گل و آب به هم می ریخت و خشت می زد. گاهگاه کمر خود را به بالا می کشید تا خستگی بدر کند.

جوانی از آنجا می گذشت شگفت زده شد که با وجود کهن سالی خشت می زند، جلو رفت و گفت:

پیرمرد چرا اینقدر زحمت می کشی، باید در خانه بنشینی و دیگران زندگیت را تامین کنند، تو کار خود را کرده ای نوبت استراحت توست.

پیر مرد در حالی که کمر خمیده اش را راست می کرد سر بالا کرد و گفت:

دست بدین پیشه کشیدم که هست؛
تا نکشم پیش تو یک روز دست،

دست کش کس نیَم از بهر گنج،
دست کشی می خورم از دسترنج

آیا این خبر مفید بود؟
کدخبر: ۴۷۱۸۷۴ //
ارسال نظر
 
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
اخبار از پلیکان
تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فرتاک نیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
اخبار روز سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان
    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فرتاک نیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد