دور شدن از پرسپولیس آغاز افول برای رامین!
یک- «وین رونی» که هیجده- نوزده ساله بود، همه از تولد یک تلنت میگفتند. از ظهور پدیدهای که میتوانست ستارهی آیندهی سهشیرها و منچستریونایتد باشد. اما همان روزها هم نگرانش بودند. شواهد حاکی از این بود که او یاغی تازهی فوتبال جزیره است. جواهری که داشت خود را تلف میکرد؛ در گشت و گذارهای خیابانیاش و در وقتگذرانیهای شبانهاش در بارها و محافل. میگفتند او پس از تمرینات تیمی، به کوچه میرود و در فوتبال محلی شرکت میکند. میگفتند دارد خودش را تباه میکند. در توصیف هنر و استعداد او مدام میشد زمزمهی نام «پل گاسکویین» بزرگ را دید. نابغهی فروریختهی دههی نود. شاید شانس بزرگ رونی این بود که سایهی یکی مثل الکس فرگوسن بالای سرش بود. کسی که خوب میدانست با چنین پدیدهها چطور تا کند. پس برایش مراقب دائمی گذاشتند و مجبور شد برنامهی ۲۴ ساعتهاش را گزارش دهد. فرگوسن او را مدتهای طولانی زیر نظر گرفت و کنترل کرد تا رونی قرن بیست و یکم متولد شد. او سالها برای تیم ملی انگلیس و منیو جواهری با عیار بالا بود.
دو- باورِ اینکه او فقط ۲۷ سال دارد سخت است. سوپرماریو روزی امید اول آتزوری بود. در مصاحبههایش میگفت من مرد سال فوتبال جهان خواهم شد. اما حالا کجاست؟ در نیس فرانسه و دور از فلاش دوربینها و هیاهوی لیگ قهرمانان و جامجهانی. بالوتلی میتوانست برای سالها مشکل گلزنی تیم ملی ایتالیا را حل کند و در میلان یا انگلیس، تیتر یک روزنامهها باشد؛ که بود. اما اغلب نه بهخاطر گلهای تعیینکنندهاش، که بهخاطر بداخلاقیها و درگیریهایش. بهخاطر لباسهای عجیب و غریبش و بهخاطر تخلفات رانندگی و دعوا با مربیان و هر چیزی غیر از فوتبال. بالوتلی در تیم ملی استعدادهای سوختهی فوتبال در دهههای اخیر، یکی از نامآورترینهاست. یک دنیا حسرت برای هوادرانش و خاطرات بازگونکردنی برای همبازیها و مدیرانش.
سه- فوتبال ایران پر از ستارههایی است که مسیر تند سینوسی را طی کردهاند و درست وقتی که همه منتظر انفجارشان بودهاند، سوسو زدهاند و خاموش شدهاند. علیرضا نیکبخت واحدی، فوق ستارهی دههی هشتاد است که با پاهای کشیده و بازی سربالایش میتوانست به باشگاههای اروپایی برسد. بازیکنی که محو زندگی مجلّل و خوشباشیها شد و سر از جایی درآورد که حیف. سالها بعد از نیکبخت، کدام فوتبالدوستی است که پاس گل حیرتانگیز پیام صادقیان به خلعتبری را فراموش کند؟ دیدار پرسپولیس با ملوان و ستارهای که داشت فوتبالدوستها را دیوانه میکرد. با تکنیکی کمنظیر و حشوری خیرهکننده. اما پیام صادقیان هم در کورسی سریع خود را به همتایانش رساند و غروب کرد. بازیکن تیم ملی نوجوانان و جوانان و امید ایران، که بازیهایش برای تیم ملی حتی دورقمی نشد و تعداد گلهایش به سه نرسید؛ وحشتناکترین اتفاقی که ممکن است برای استعدادی مثل صادقیان بیفتد. بازیکنی همسنّ بالوتلی که ممکن است بسیار زودتر از آنچه شناسنامهاش اقتضا میکند با فوتبال خداحافظی کند. اگرچه ما مثل مهرداد اولادی را هم داشتهایم که نه با فوتبال، که با زندگی خداحافظی کرده است؛ قدرنشناسترین فوتبالیست سالهای اخیر ایران. یک خودزنی تمام و کمال برای این که اجازه ندهد آن همه توانایی به جایی برسد. آنقدر تلخ و دور از دسترس، که حتی پس از مرگش کسی نخواهد نام او را در مسابقهای فریاد بزند یا دقیقهای را به احترام او بایستد. مهرداد اولادی، پیام صادقیان، علیرضا نیکبخت و…. فوتبال ایران پر از این نامهاست. آنقدر که بشود کتابی را به آنها اختصاص داد. اگر فوتبالِ کشورهای دیگر با چنین بازیکنانی بهعنوان پدیده برخورد میکند، برای ما یک جریاناند. یک ژانر؛ بخشی از فوتبال ما.
چهار- آنچه این روزها دارد برای رامین رضاییان اتفاق میافتد، انگار مرور و تکرار همهی آن چیزهایی است که بر عصیانگرهای پیش از او رفته است. همان استعداد و محبوبیت و همان تنزدن از پیشرفت. رامین رضاییان هم بهعنوان پرچمدار ژانر بازیکنانِ رو به غروب، خوب میداند چطور به همهی فرصتهایش پشت پا بزند. خوب میداند چطور با حاشیهسازیهای سریالی، خود را از متن دور و دورتر کند. رامین که فکر میکرد رؤیاهایش میتوانند جایی در آناتولی تعبیر شوند، قدر همهی اقبال و موهبتهایی را که به او رو آورده بود را ندانست.
فرصت بازیکردن زیر نظر برانکو و کیروش و حضور در تماشاییترین پرسپولیس این سالها؛ بهترین تیم ملی تاریخ شاید؛ در کنار جمعی از زبدهترین و مستعدترین فوتبالیستهای همهی دههها. رامین رضاییان که پلّهها را دوتا- یکی بالا آمده بود و در عرض دو- سه سال، قلب دوستداران فوتبال را دزدیده بود، باید خیلی ظرفیت میداشت که غنیمتش را نگه دارد؛ چیزی که نشان نداده. ویژگی که انگار ندارد. او هم اگر دست به انقلاب نزند، همان مسیری را خواهد رفت که بَر و بچهها رفتند. دورشدن از پرسپولیس میتواند به معنی دورشدن از نظرها باشد و آغاز افول؛ اگر نخواهد علیه خودش شورش کند، اگر نخواهد رامین رضاییان دیگری را به نمایش بگذارد. تا اینجا، او هم یکی از شهابها بوده و نه ستارهها؛ یکی که میخواهد زود خاموش شود، یکی از ژانر «بازیکنان فوقالعاده و از دسترفتنی»؛ نام تازهی این ژانر. کاش خودش متوجه باشد. کاش بگوید نه. کاش ما اشتباه کرده باشیم.