//
کدخبر: ۴۷۸۰۱۸ //

حکایت جنگجوی زخمی و بازرگان بخیل

حکایت جنگجوی زخمی و بازرگان بخیل

در نبردی با قوم "تاتار"یک جنگجوی جوانمرد به سختی زخمی شد  . شخصی به او گفت :" فلان بازرگان داروی درمان تو را دارد . اگر آن را از او درخواست کنی ، دارو را به تو می دهد . می گویند : " بازرگان به حدی بخیل و حسود بود که اگر صاحب خورشید بود ، اجازه نمی داد کسی آن را ببیند . " جنگجو گفت :" در صورتی که از او دارو درخواست کنم ، او یا آن را می دهد یا نمی دهد . اگر دارو را داد ، با آن من یا بهبود می یابم و یا خواهم مُرد . برای من درخواست دارو از او چون زهر کُشنده است ." دریافت کمک با منت از افراد پست ، شاید موجب بهبود در زندگی مادی تو می شود اما از لحاظ معنوی به روحت آسیب می رسانی .

 حکیمان می گویند :" اگر آب حیات (آبی که زندگی جاوید می بخشد.) را در مقابل آبروی شخص بفروشند ، دانا آن را نمی خرد . زیرا مرگ در بستر بیماری بهتر از زندگانی در حالت خواری و بی آبرویی است . با برخورد خوب میزبان ، طعم تلخ میوه "حنظل" شیرین حس می شود و برخورد ناخوشایند و بد میزبان ، می تواند طعم شیرین شیرینی را برای تو تلخ کند ! اما خوردن میوه تلخ ، از شیرینی برای تو بهتر است .

" اگر حنظل خوری از دست خوشروی          به از شیرینی از دست ترشروی "

 

آیا این خبر مفید بود؟
کدخبر: ۴۷۸۰۱۸ //
ارسال نظر
 
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
اخبار از پلیکان
تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فرتاک نیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
اخبار روز سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان
    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فرتاک نیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد